2794

تردید در انتخاب محل زندگی

نام ارسال کننده محرمانه می باشد 52 بازدید

با سلام خدمت کارشناسان محترم ‌ ،

من واقعا در حال حاضر تو دوراهی گیر کردم که نمیدونم باید چیکار کنم. در ابتدا باید بگم که شرایط زندگی من خاص هست به این صورت که ۳ ساله ازدواج کردم و به شهری رفتم که حدود یک ساعت و نیم از شهر پدریم دور هست و نکته مهمتر اینکه شغل همسر من بصورت اقماری هست به این معنی که ایشون در ماه ۱۵ روز دور از خانواده و در سکوهای نفتی کار میکنن و ۱۵ روز دیگه منزل هستند. از اول ایشون در جلسه خواستگاری گفتند که بخاطر نبودنهای طولانی ایشون انتخاب محل زندگی با همسرم باشه(یعنی من) و منم ابتدای زندگی بخاطر اینکه ایشون تو اون شهرخودشون منزل داشتند و نمیخواستم به زحمت مالی مضاعف بیفتن اول زندگی قبول کردم همونجا باشیم و در تمام مدتی که ایشون نبودن من می اومدم منزل پدریم و این روال تا الان که سه سال گذشته همچنان ادامه داره و الان دیگه من یه بچه یکساله دارم و واقعا واقعا زندگی در منزل پدری من اونم با وجود یک بچه و اینکه احساس معذب بودن دارم و مانع استراحت و آرامششونم، هم اینکه خودم هیچ احساس استقلالی نمیکنم برام سخت هست . اینم بگم که در شهر شوهرم هم از طرف خانواده ایشون ساپورتی نمیشم اصولا خانواده حمایتگری نیستند. حتی شده من امتحان کردم با بچه کوچک  تو خونمون تنها موندم چندین روز و حتی یک خبر از من نگرفتند. حالا با اینکه این مدل زندگی واقعا داره به من فشار میاره و همیشه خانه بدوش هستم از همسرم خواستم یه پرستار بگیره که من خونه باشم که گفتن به غریبه اعتماد نداره . و گفتم پس منزلمون رو طبق قول خودت بیاریم نزدیک خانواده من که هم استقلال زندگیم حفظ بشه هم بتونم وقت نیاز از حمایت و کمکتون وقتی نیستی استفاده کنم که گفتن من اونجا غریبم و دلم میگیره و مخالفت کردن . وقتی من مداومت کردم تو خواسته ام ایشون گفتن میایم اونجا خونه میگیریم ولی منتظر نباش من مرد مهربون و با حوصله ای باشم و میدونم نمیتونم بهانه گیری نکنم و انتظار همکاری ازم نداشته باش.  اینم بگم شهر خانواده من از نظر امکانات و مساحت کوچکتر از محل زندگی همسرم هست ‌ حالا با این تفاسیر واقعا نمیدونم چه راهی انتخاب کنم ؟ اگه تنها و دور از همه بمونم تو شهر غریب با بچه کوچیک میدونم افسردگی میگیرم و هیچی از روحیه ام نمی مونه. اگه همین روند رو ادامه بدم مدام احساس سربار و بی استقلال و ناراحتی خانواده و برهم خوردن نظم زندگی شون اذیتم میکنه.  اگه خونمون رو بیارم نزدیک خانوادم شوهرم شروع به بهانه گیری ناسازگاری میکنه . واقعا درمانده شدم . خواهش میکنم منو راهنمایی کنید . ببخشید طولانی شد 

اطلاعات تکمیلی

سن ۲۸ جنسیت زن شغل خانه دار وضعیت تاهل متاهل
پاسخ مشاور

مشاور خانواده

 
سلام دوست عزيز 
متوجه شرايط هيتم و ميتونم درك كنم با بچه كوچك چقدر نياز به حضور و حمايت داريد  .براي اين موضوع بهتره سود و زيان كنيد مزاياي رفتن به شهر پدري و معايب ان را بنويسيد و ببينيد كفه كدام سنگين تر است .اينكه همسرتون اول حق مكان را به شما داده و در جواب لطف شما الان دارند تهديد ميكنند كمي غير منطقي است و بايد اين را ياد اور شويد كه خودشان اينگونه در اول قيد كرده اند .از ايشان بخواهيد وقتي با همه گزينه ها (پرستار،خانه در شهر ديگر )مخالفت دارند راهكاري ارائه دهند يا از خانواده خود بخواهند كمي ياري رسان شما باشند .من نگراني شما را ميفهمم اما الان شما براي خانواده تان حكم مهمان را داريد و توجه انها به شما با زماني كه شما ساكن ان شهر شويد ممكن است متفاوت باشد و هميشه اين توجه نداشته باشيد و اينكه شهر كوچك تر محدوديت امكانات را دارد و اين براي اموزش و اينده فرزندتان كافي است .بهتره روي اين موضوع كار كنيد كه كمي مستقل شويد و بتوانيد اين را بپزيريد كه شايد در شرايطي خودتان تنها باشيد و خود را براي ان اماده كنيد يكي دو دفعه تمرين كنيد و در نبود همسرتان تنها بمانيد و اوضاع را بررسي كنيد ،سعي كنيد خود را سرگرم حرفه يا فعاليتي كنيد تا از اين احساس افسردگي جلوگيري شود.

تجربه شما

اولین نفری باشید که نظر میدهید
login captcha