2794

دست بزن داشتن همسر

نام ارسال کننده محرمانه می باشد 139 بازدید

سلام. سه ساله عروسی کردم شوهرم 14روز هست 14روز نیست سرکار من تو این 14 روز با خانواده شوهرم زندگی میکنم از اول عروسی قرار بود به شوهرم بگم دقیقا کجا میرم با کی میرم و میام و باید در جریان همه چیز باشه من چند ماهی یه بار خونه مامانم میرم و میمونم یه 14روز رفتم موندم و شوهرم به هرجایی که با مامانم میرفتم ایراد میگرفت یه بار به مامانم گفتم و سری بعد که رفته بودم خرید و مامانم تو ماشین بود شوهرم زنگ زد و مامانم از ترس اینکه اختلافی پیش نیاد الکی گفت که من پیششم و شوهرم گفت گوشی رو بهش بدین و بعد شوهرم فهمید که من رفتم خرید و مامانم تو ماشینه از اون روز شوهرم تو خودش و دمق بود و من واسش توضیح دادم واسه ایراد گرفتن های تو مجبور شد دروغ بگه و اون گفت چرا حرف زندگیم رو جای دیگه میزنی و از اون روز به هر بهانه ای غر میزد تا یه شب دعوامون شد و اون من رو زد فرداش به وساطت پدرشوهرم آشتی کردیم ولی اون معذرت خواهی نکرد تا دیروز که باز تو خودش بود زنگ زده بود و با هم حرف میزدیم احساس کردم تو خودشه و ناراحته پرسیدم چیزی شده گفت نه گفتم ناراحتی گفت آره گفتم از کی گفت هیچکس گفتم من حرفی زدم ناراحتت کردم گفت آره گفتم چی گفتم گفت از اون روز که خونه مامانت بودی رفتین خرید تا الان ناراحتم گفتم بیا حرف بزنیم گفت دیگه نمیخوام هیچ چیزی رو حل کنم و نیازی به حرف زدن نیست منم گفتم عزیزم اون مسئله خونه مامانم رو توضیح دادم واست ولی واسه دعوامون اون قسمتی که من مقصر بودم ببخشید ولی حالم هم خوب نبود 54 روز بود پریود نشده بودم هورمونام به هم ریخته بود واسه اون بخش که من مقصر بودم ببخشید گفت معذرت خواهی تو به دردم نمیخوره گفتم چیکار کنم واست گفت هیچی انقد ازم نپرس حالت چطوره منم گفتم از اون روز دعوا تا الان منتظرم ببینم کی معذرت خواهی میکنی گفت من ناراحتیم از اینه که چرا اون روز بیشتر نزدمت اون روز باید بدتر برخورد میکردم منم گفتم انگار سرکار سرت شلوغه گفت آره خیلی گفتم مزاحمت نشم به کارت برس و قطع کردم ولی حالم بعد از اون حرفها اصلا خوب نیست البته از اول عروسیمون شوهرم هر وقت عصبانی میشد دست بلند میکرد روم یه مدت خوب شده بود ولی اینبار شدیدتر برخورد کرد من حتی تا کلانتری هم اینبار رفتم ولی داخل نرفتم بخدا موندم باید چیکار کنم خستم خیلی خستم همش به این فکر میکنم من اگه پدرم زنده بود جرات نداشت اینجور برخورد کنه تو این شهر لعنتی احساس تنهایی میکنم هیچ کس رو ندارم خانواده شوهرم خیلی خوبن و حمایتم میکنن ولی من دلم نمیخواد زیاد راجع به دعواهامون باهاشون حرف بزنم دلم داره میترکه حس میکنم با انتخابم محکومم به این زندگی شوهرم این وسط میگه دکتر هرچی قرص داده برای پیش از بارداری بخور تا اقدام کنیم برای بارداری نمیدونم باید چیکار کنم تو رو خدا راه حل نشونم بدید نگین صبر کن و خدا و از این حرفها دارم دق میکنم هیچکس نیست باهاش حرف بزنم 

اطلاعات تکمیلی

سن 26 جنسیت زن شغل خانه دار وضعیت تاهل متاهل
پاسخ مشاور

مشاور خانواده

خانم عزیز سلام
متوجه مشکلی که مطرح کردید هستم.خوب است شما و هر کسی که خواننده ی این مطلب هست بداند که هیچ همسری تحت هیچ عنوانی اجازه برخورد فیزیکی با هیچ موجودی، چه برسد همسرش را ندارد. اگر کسی پرخاشگری فیزیکی دارد، نشانه ی کنترل خشم پایین اوست که می تواند به دلیل مشکلات متعددی باشد که نیاز به پیگیری دارد و به هیچ توجیهی پذیرفتنی نیست. وقتی به جسم کسی بی احترامی کنیم، او را با احساسات منفی زیادی نسبت به خودش و خودمان درگیر می کنیم .به شما توصیه می شود که به هیچ وجه به چنین رفتاری عادت نکنید که هم برای خودتان و هم رابطه به شدت مضر است. برای حل این موضوع پیشنهاداتی دارم:
_اگر اتفاقی که افتاده به تازگی رخ داده، به جای مکرراً چک کردن با همسرتان، به او اجازه دهید که در طی زمان این موضوع را هضم کند. ممکن است این پنهان کاری باعث شده باشد که ایشان فکر کند شما چیزهای زیادی را تا الان از او مخفی کرده اید.
_هرگز در مورد موضوعی به همسرتان دروغ نگویید و پنهان کاری نکنید.
_به جای ترسیدن از همسرتان، با او با اعتماد به نفس رفتار کنید و به جای امتیاز دادن به رفتارها و انتظارات غیر منطقی او، روش صحیح را به او متذکر شوید و خودتان هم در عمل برخورد درست را انجام دهید.
_در مورد احساس منفی خودتان راجع به کتک زدن، خیلی جدی با او صحبت کنید و بخواهید این رفتار را برای همیشه تمام کند و در مواقع کتک خوردن از او، شما منت کشی نکنید و نیز رابطه ی جنسی برقرار نکنید.
_اگر همسرتان این رفتار را مجددا تکرار کرد، یک قهر کوتاه شاید گزینه ی بدی نباشد.
برایتان آرزو می کنم که مدبرانه زندگی خود را اداره کنید.
 

تجربه شما

اولین نفری باشید که نظر میدهید
login captcha