2794

سلام خسته نباشید .من و شوهرم یک سال باهم دوست بودیم خواستگاری هم اومد اما خانوادم قبول نمیکردن . رفته بودن تحقیقات اما از شوهرم خوب نگفته بودن گفته بودن الکلیه . دعوایه ولی قبلش همه این هارو به من گفته بود و گفته بود که خسته شدم میخوام سر و سامون بگیرم دیگه نمیکنم از این کارها و در این یک سال که ما باهم بودیم واقعا من هرروز میدیدمش و باهم صحبت میکردم نوشیدنی نمیخورد شاید یک بار که مراسم  عروسی دعوت شده بود . خیلی به من گیر میداد هرجا میرفتم باید ازش اجازه میگرفتم . یا یه جا که میرفتم میفهمید من کجا هستم و بامن دعوا میکرد میگفت من تو رو مثل ناموس و نامزد خودم میدونم . نکن این کارارو. منم راستش خوشحال میشدم میگفتم خیلی دوستم داره غیرت داره روم اما.... بعد از یک سال که من جلوی همه خانواده ایستادم گفتم یا همسرم یا هیچکس و همه خواستگار های خوبم رو رد کرده  بودم . افسردگی هم گرفته بودم بالاخره بعد از تمام این سختی ها که نصف بیشترش که رو دوش من بود نامزد کردیم . باز هم همون سخت گیری ها و من درسم رو در سوم دبیرستان رها کردم . وقتی با من دعواش میشد تا من زنگ نمیزدم  اون هیچوقت بهم زنگ نمیزد من خیلی ناراحت میشدم ولی تحمل میکردم شاید بهتر شه تا این که عروسی کردیم از یک ماه بعد از عروسی بیرون رفتنای شوهرم شروع شد یک شب درمیون الکل میخورد و من داغون و شکست خورده از این زندگی حتی چند بار که مست بوده من رو کتک زد و داشت خفم میکرد. فقط ۱۰ شب محرم رو الکل نخورد و دوباره شروع شد . بهش میگم نکن مریض میشی .منم آدمم اجازه بده درسم رو بخونم میگه نه میگم بذار یه باشگاه برم که تو کوچمون هست میگه نه حتی خونه اقوام به ندرت که مامانم اصرار کنه میذاره من برم. ولی خودش هرشب باشگاه میره و ساعت ۱۲ شب میاد خونه من بچمو سقط کردم خیلی افسرده هستم همش میریزم تو خودم ولی تحمل ندارم. دعوا مونم که میشه من میکنم این کارو به تو ربطی نداره باید بمونی تو خونه حتی نمیگذاره من تو شبکه های مجازی باشم. ولی خودش تلگرام اینستا و.. رو داره ولی به من میگه حق نداری خیلی احساس ضعیفی میکنم . دیگه بریدم .همش تو خونه موندم افسرده تر از قبل شدم .باهاش دعوا هم کرده بودم دوروز باهاش حرف نمیزدم اما اومد به زور منو وادار به رابطه کرد گفت زنمی اختیارتو دارم و من فقط اشک میرختم دیگه عاشقش نیستم  هیچ حسی بهش ندارم کمکم کنید؟ ممنون

اطلاعات تکمیلی

سن ۱۹ جنسیت زن شغل خا نه دار وضعیت تاهل متاهل
پاسخ مشاور

مشاور خانواده

درود بر شما
اولین مساله این هست که ما وقتی ازدواج می‌کنیم، بدین معنی هست که بزرگ شدیم و مسئولیت انتخاب‌مون رو می‌پذیریم و اصولا می‌دونیم چرا داریم ازدواج می‌کنیم. و چرا داریم با این فرد ازدواج می‌کنیم... شما علیرغم اینکه از مصرف الکل توسط همسرتون اطلاع داشتید و می‌دونستید ایشون اهل دعوا هستن، اصرار کردید باهاشون ازدواج کنید. نکته‌ای که در انتخاب همسر حائز اهمیت زیادی هست، این‌ه که ما طرف مقابل‌مون رو همونطور که هست بپذیریم. اگر سیگار می‌کشه، اگر خیلی روابط و رفتارش آزاد و راحت‌ه با مردم، اگر کم‌صحبت‌ه، اگر زیاد اهل معاشرت نیست و .... باید بتونیم به همون شکل قبول‌ش کنیم و روی تغییرش هیچ حسابی باز نکنیم. قبول دارم که همه در طول زمان ممکن هست تغییر کنن. ممکن هست بهتر بشن. ممکن هست بدتر هم بشن. اما ملاک ما باید زمان حال باشه. وعده‌ی ترک اعتیاد و ترک روابط متعدد و خوش‌اخلاق شدن و گیر ندادن و ... قول‌هایی از این قبیل که زیاد می‌شنویم، معمولا هیچ‌کدوم زیاد دوام نمیارن. به همین دلیل، مشاوره‌ی پیش از ازدواج همیشه توصیه میشه.

مساله‌ی بعدی این هست که شما اینطور که توضیح دادین، عملا نه حق درس خوندن دارین، نه ورزش و معاشرت و فعالیت نرمال اجتماعی و قرار هست فقط در خونه باشید. ولی همسرتون آزادی‌های خودشون رو دارن و این شرایط رو برای زندگی مشترک نرمال می‌دونن. از خودتون بپرسید هدف شما از ازدواج چی بوده؟ با این انتخاب و با این شرایط، چقدر به هدف تون رسیدین؟ ادامه‌ی زندگی با چنین شرایطی چقدر براتون قابل قبول هست؟ می‌تونید با همسرتون صحبت کنید درباره‌ی شرایطی که وجود داره و احساسی که دارید و خواسته‌هاتون. دلیل سختگیری بیش از حد همسرتون رو متوجه بشید و سعی کنید با هم به توافق برسید. ضمن اینکه شاید بد نباشه همسرتون به روانشناس و در صورت تشخیص ایشون به روانپزشک مراجعه کنن. و لطفا تا زمانی که شرایط به همین شکل هست، به هیچ وجه صاحب فرزند نشید.

به خدای بزرگ می‌سپارم‌تون

تجربه شما

اولین نفری باشید که نظر میدهید
login captcha