برخورد کردن با مادرشوهر و ابراز ناراحتی

سلام روزتون بخیر

خیلی خلاصه میگم که برم سر اصل مشکلم. من مدت ۴ ساله ازدواج کردم، ۲سال و نیم عقد و ۱سال و نیم عروسی. تمام این مدت در برابر رفتارهای اشتباه مادرشوهرم اغلب سکوت کردم تا هم وجهه و شخصیت خودم خراب نشه هم بین مادر و پسر بهم نخوره هم معتقدم تو دعوا با بزرگتر هر چی حق باهات باشه، چون اون بزرگتره همه حق رو بهش میدن و تو در نهایت محکوم میشی!

سعی کردم برخوردی نداشته باشم، دیر به دیر تماس بگیرم کوتاه صحبت کنم ، دیدارهامون زیاد نباشه. خلاصه وقتی دیدم ایشون ناسازگار هست و از کاه کوه میسازه و یکسره دنبال حرف درآوردن و تیکه انداختن و قدرنشناسی و طلبکار بودن و ... هست راه فاصله گرفتن رو در پیش گرفتم. همسرم هم در جریان رفتار غلط مادرش هست و حتی چندبار باهاش مشاجره کرده و نتیجه اش فقط کینه به دل گرفتن مادرش شده و الان با تصمیم فاصله گرفتن من هم عقیده است‌‌‌

من درباره خودم هرچی بوده چشم پوشی کردم ولی الان مشکلم درباره مادرم هست که نمیتونم باهاش کنار بیام. ایشون یک ماه قبل مراسم به مادر من زنگ زد که بعضی دستورات رو بده! مادر من در حضور من در کمال احترام باهاش حرف زد ولی بعضی هاشو نپذیرفت و تهش ایشون گفت همینی که هست و قطع کرد. بعد چون ترسید من گله اش رو به همسرم بکنم پیش دستی کرد و رفت وسط خونه نشست و گریه و معرکه راه انداختن که مادر فلانی به من هرچی از دهنش دراومد گفت و توهین کرد و به دختر و پسرهای دیگه ام حرف زشت زد ... همسرم پشت ما بود و نذاشت من متوجه بشم دفاع کرد ولی بقیه حرفاشو باور کردن. تا اینکه چند روز پیش از زبان جاریم تازه فهمیدم ایشون چه تهمت زشتی به مادر من زدن و باعث شدن به دروغ وجهه من و مادرم پیش همه خراب بشه و همه مارو قضاوت کنن! الان اصلا نمیتونم آرام بشینم چون در نهایت همه چیز طبق حرف این خانوم پیش رفت و حرف مادر من رو حساب نکرد و به دروغ آبروش هم همه جا برد.

الان تصمیم دارم یا تعارف و حیا رو بذارم کنار و برم مستقیم به خودش بگم چرا چنین تهمتی به مادر من زده و من شاهد مکالمه بودم و مادرم از خانوم کمتر نگفت، یا برم پیش جاریهام دروغش رو بگم که به گوش بقیه برسه. نمیتونم آرام بشینم. درباره خودم کلی حرف مفت زدن ولی گفتم عیبی نداره اما تحمل تهمت بی احترامی و توهین به مادرم رو ندارم. لطفا منو راهنمایی کنید خیلی سردرگم شدم ؟