2794

عصبانیت نسبت به خانواده همسر

نام ارسال کننده محرمانه می باشد 73 بازدید 1 تبادل تجربه

 سلام. چندسال پيش در دوره عقد ما، مادرهمسرم كه زنی بی ادب و پرخاشگر هستش، به مادر من تهمت ناموسی زدن، و در واقع خيلی آبروريزی كردن مزاحم اقوام من شدن. به در منزل اقوام من رفتن و پشت مادر من حرفها زدن. از اونجايی كه مادر من زنی بسيار پاک هست و همه ميدونن. كسی حرفش رو باور نكرد. اما برای ما كه خانواده آبروداری هستيم خيلی خجالت آور بود و هنوز هم از فكرش خجالت ميكشيم و هنوز هم نتونستيم فراموش كنيم يا ببخشيم

از همون سال تا الان با مادر همسرم رابطه و رفت و آمد نداريم، و ضمن اينكه اين كار مادر همسرم باعث شد من كلا نسبت به خانواده همسرم گارد بگيرم و ناخواسته با همگی سرسنگين باشم و تا حد امكان نبينم و رفت و آمد نكنم. در واقع ناخواسته از همه خانوادش متنفر شدم. در ظاهر احترام ميزارم اما در باطن تنفر دارم در صورتيكه تا قبل اون ماجرا قلبا با همه خوب بودم حتی وقتی بهم بدی ميكردن. دختر واقعا مهربون و دلسوزی بودم. اما الان ....

سوال من اينه. آيا در اين چند سال بايد قدمی برميداشتم در جاييكه مادر ايشون هيچ قدمی برای عذرخواهی برنداشت؟؟ يا قطع رابطه بهترين گزينه بود؟؟ 

ضمن اين كه چند سال اول زندگی من و همسرم تا حد جنگ دعوامون بود سر اون موضوع. و همسرم چون خيلی منو دوست داره با التماس و گريه من رو راضی به زندگی كرد. و الان تا ٥٠ درصد شدت خشم من از اون موضوع كم شده اما صفر نشده.و صفر هم نخواهد شد. من چطور قلب و ذهن خودم رو آروم كنم؟ و از شوهرم بخاطر اينكه هيچ دفاعی از من و مادرم نكرد در مقابل مادرش خشم دارم ،چطور اين خشم رو از بين ببرم؟ 

اطلاعات تکمیلی

جنسیت زن شغل خانهدار وضعیت تاهل متاهل
پاسخ مشاور

مشاور خانواده

سلام عزیزم،

اینکه شما دلخور هستید قابل درک هست  
من نکات متن شما رو لیست میکنم و در نهایت انتخاب باشماست:

1- وقتی شما با فردی از خانواده همسرتان مسله دارید اگر همسر شما بیطرفانه حضور داشته باشند و به قول شما هیچ دفاعی نکنند لزوما معنای خاصی نداره و وظیفه همسر شما دفاع از شما نیست بهترین کار اینست که شما شخصا به عنوان یک فرد بالغ خودتان مسله را پیش ببرید
مثلا اگر دوست دارید رابطه خودتون و مادرشوهرتون رو تغییر بدید میتونید با ایشون در میون بگذارید و بگید که در مورد مسایل بینتون میخواهید با ایشون صحبت کنید بعد از دلخوری و احساس هایی که در این موضوع به شما دست داده صحبت کنید ...
این بستگی به شما و مادرشوهرتون داره که چقدر آمادگی شنیدن نظرات همو داشته باشید و آیا میتونید از زاویه همدیگر به ماجرا نگاه کنید یا نه؟

2- خشم و دلخوری شما از رفتار مادرشوهرتون در بستر پذیرش میتونه کمرنگ بشه و ازبین بره ، زمانی که بتونید درک کنید ایشون درچه وضعیتی و چرا این کار و کرده اند(دقت کنید منظور من تایید رفتار ایشون نیست بلکه در مورد اینه که هر آدمی از جایگاه خودش برای کارهایی که میکنه حق  داره یعنی سطح درک ، آگاهی و احساس و افکار ما باعث میشه ما مدل خاصی حرف بزنیم یا رفتار کنیم یعنی درک اینکه او اینگونه بوده یا هست)  برای درک این موضوع میتونید از کتاب نیمه تاریک وجود از دبی فورد کمک بگیرید

3- شما میتونید یک رابطه دور تنظیم کنید و در عین حال، حالتون خوب باشه و خشمی نداشته باشید یعنی اگر الان روابط کمتر شده و شما فکر میکنید این دوری برای رابطه بهتره این هیچ اشکالی نداره و به معنای وجود خشم یا نفرت نیست 
یعنی شما میتونید با صلح و در حالیکه مسله ای آزارتون نمیده یک رابطه کمی دور تنظیم کنید 
بعضی فکر میکنند اگر بین ما مسله وجود نداره پس باید خیلی صمیمی و نردیک باشیم در حالیکه ما روابط متفاوت با عمق و فواصل متفاوت میتونیم داشته باشیم و از اونها لذت ببریم و بدیهیه که روابط نزدیک مزایایی داره  اما ما میتونیم روابط صمیمی رو بالغانه انتخاب کنیم. 

تجربه شما

login captcha

سلام خانم دکتر  میخواستم بگم از دست خونواده همسرم به خاطر بی احترامی هایی که بهم میکنن خسته شدم ،روز تولدشون میشه دست وبالمون خالی باشه نتونیم براشون چیزی بگیریم تا ۲،۳ ماه بریم خونشون قیافه میگیرن خونه مادر شوهرم که میرم به خاطر اینکه دستام حساسیت داره اگه پا نشم ظرف بشورم بازم قیافه میگیرن تو ختم برادر مادر شوهرم رفته بودیم شمال ،شب و موندیم ،منی که مهمون بودم روم یه چادر دادن کشیدم و یه کوسن زیر سرم گذاشتن اونوقت خودشون رو تشک میخوابن صبح ساعت ۶ خاله شوهرم پا شده به مادر شوهرم میگه در و باز کن یخ بزنه بیدار شه،دوباره یه سری دیگه رفته بودیم خاله شوهرم به شوهرم زنگ زده زن تو شارژر منو برداشته در صورتی که من بی اجازه دست به وسایل کسی نمیزنم چه برسه بخوام اونو بردارم،میرفتم خونه مادر شوهرم،خواهر شوهرم اخم میکرد میرفت اتاق دیگه در نمیومد ولی خانم دکتر خسته شدم دیگه چقدر خودم و دلداری بدم اشکال نداره حتما به خاطرنکه شوهرم قبل ازدواج خیلی بهشون توجه میکرده الان به خاطرنکه کمتر به اینا توجه میکنه اینا اینجوری رفتار میکنن بیشتر ۲ ساعت نمیتونم تحملشون کنم ،بعد شوهر من هر سال منو بر میداره میبره شمال یه هفته ای که اونجام دیونه میشم انقدر دیگه از این بی احترامیا میبینم میام خونه تا ۶ ماه همینجوری حرفاشون میاد تو ذهنم حرص میخورم چی کار کنم شوهرم منو به زور اونجا نبره