2794

۶ساله که ازدواج کردم اوایل ارتباط خوبی با مادرشوهرم داشتم هرچی میگفت گوش میدادم کاملا زندگیم تحت نظر مادرشوهرم بود اون میگفت که بریم کجا یا نریم تا اینکه پدرشوهرم که خیلی دوسش داشتم یه اتفاقی واسش افتاد و مدتی بیمار شد در طول بیماری پدرشوهرم هر وقت که رفتار ظالمانه مادرشوهرم با پدرشوهرم رو میدیدم حس تنفر نسبت به مادرشوهرم پیدا میکردم تا اینکه یک مدت مادرشوهرم اجازه نداد پدرشوهرم رو ببینم و به شوهرم تاکید کرده بود که به من چیزی نگن تا اینکه دورو قبل از مرگش به من اطلاع دادن که حالش وخیمه من از دست پنهان کاریهای مادرشوهرم شوکه شده بودم از اول ایشون بسیار دروغگو بود اما فکرش رو نمیکردم که شرایط پدرشوهرم رو ازم پنهان کنن همین مسئله سرآغار نفرت من از مادرشوهرم شد تمام وجودم پر از نفرته بود با خودم میگفتم زنی که میتونه اینقدر رفتار بدی با شوهرش داشته باشه حتما یه روزی به من که از گوشت و خونش نیستم هم ظلم خواهد کرد این مسئله همش مدام در ذهنم بود تا اینکه برادرشوهرمم ازدواج کرد برادرشوهرم رابطه اش با من و برادرش زیاد خوب نیست مادر شوهرم موقعی که من ازدواج کردم نمیذاشت با نامزدم تنها باشم یا در خریدها و خصوصی ترین مسائلم دخالت میکرد اما الان نه تنها در زندگی برادرشوهرم دخالتی نمیکنه بلکه حمایت هم میکنه از جاریم هر چیزی که برای جاریم میخرن از من پنهان میکنن یا دروغ میگن بهم شوهر من کارمند معمولیه اما برادرشوهرم وضع مالیش خوبه مادرشوهرم برادرشوهرمو دوست داره یادمه دوماه پیش به ما میگفت باید برین پایین شهر خونه اجاره کنینن اما به برادرشوهرم تاکید میکرد که بالاشهر خونه بگیره خیلی بین ما و برادر شوهرم فرق میذاره هر روز که از خواب پا میشم تا موقعی که به خواب برم این تنفر کنارمه همش نفرینش میکنم وقتی میرم خونشون همش میخوام از اونجا برم احساس میکنم در حقم ظلم شده احساس میکنم به خاطر پول برادرشوهرم اون رو بالاتر از ما میبینه چون همیشه از وضع مالی اون برای ما تعریف میکنه خیلی خسته ام خیلی پرخواشگر شدم بعضی وقتا پسر دوسالم رو میزنم چیکار کنم تا از دست این تنفر خلاص شم زندگیم و روح و روانم رو داغون کرده خواهش میکنم یه راه حل بدین

اطلاعات تکمیلی

سن 31 جنسیت زن شغل خانه دار وضعیت تاهل متاهل
پاسخ مشاور

مشاور خانواده

سلام دوست عزیز
آیا جاری شما هر چه مادرشوهرتان به او بگوید گوش میدهد اگر اینطور است احتمالا مادر شوهرتان حس زن سالاری دارد و می خواد حرف خودش باشه و چون جاری حرف شنوی از او دارد روابطشان خوب است و  از موقعی که شما به حرف ایشان عمل نمیکردید و نافرمان شدید او با شما بداخلاقی میکند و فرق می گذارد البته بگم که نباید از ابتدا میگذاشتید مادر شوهرتان انقدر در زندگیتان مسلط باشد و شما با همسرتان فقط و فقط مهم بودید و با هم باید برای هرچیزی تصمیم می گرفتید. و این موضوع را از ابتدای ورود به زندگی باید حل میکردید. و الان هم خود اجازه دادید که دخالت ها همیشه باشد که بیشتر شد.‌ حال که گذشت راهش این است که با خود فکر کنید ببینید کدوم رفتارها بوده که شما زیادی شاید حساس شدید و انان را کنار گذاشته و بقیه اخلاقیاتی که باعث آزار شما هست هم ابتدا با همسر خود رفتارهای بد ایشان را بگویید با زبان نرم. سپس او با مادر صحبت کند اگر نتیجه خوبی داد بهتر . ولی اگر نداد خود با مادرشوهرتان تنها صحبت کنید وضو بگیرید و توکل بر خدا کنید و بخاطره خداوند کار نیک کنید و تنها با مادرشوهر حذف بزنید و بفرمایید که من احساس میکنم رفتار شما از قبل با من فرق کرده و دوس دارم که مثل همیشه باهم مهربان و رابطه خوبی داشته باشیم و رابطه قبلمان را دوس داشتم و ببینید حرفش چیست و چیزایی که میدانید باید بگید رو بگید اگر حرفی هم شنیدید که خوب نبود شما باز هم آرام باشید و احترام بگذارید او را نرم کنید و باعث میشود شما در او نفوذ کنید و او را به محبت دعوت کنید امام علی می گوید سخن نیکو باعث میشه حرف نیکو بشنوید. ان شا الله نتیجه خوبی دهد.  فعلا روابط خوب شود بعد ببینید دخالت ها کم میشود !؟ یا خیر تا بعد اگر نیاز بود
بازهم من در خدمتم که بدانم روابط شما بهتر شده و باعث خوشحالیم باشد.

تجربه شما

اولین نفری باشید که نظر میدهید
login captcha