2794

بی مهری همسر

نام ارسال کننده محرمانه می باشد 92 بازدید

سلام و وقتتون بخیر. من ۲۶ سالمه و ۴ ساله ازدواج کردم یک دختر ۱۹ ماهه دارم، همسرم پسرداییم هست و من از خانوادم یعنی پدر و مادرم دورم، همسرمن فردی عصبی هست که زندگی رو واقعا برای من سخت کرده، من در دوران مجردی دختری بسیار شاد و آرومی بودم که همه حسرت صبرمو میخوردن ولی الان مشکلات عصبی پیدا کردم، همسرم منو تحقیر میکنه و ارزشی واسم قائل نیست وقتی هم علتش رو میگم میگه من که چیزی نگفتم،یا میگه اینجا زندانه مگه که اذیت میشی. ولی واقعا واسم یک زندان درست کرده. شده هفته ها من از خونه بیرون نرفتم چون اجازه نمیده خودشم به ندرت خیلی کم. خانواده همسرم آدمای بدی نیستن ولی خب علت اصلی این رفتارای همسرم اونا هستن چون همسرم با پدر و خواهرش مشکل داره. حالا من واقعا نمیدونم چیکار کنم،خیلی هم اصرار کردم بهش که بریم‌ پیش مشاور یا روانشناس قبول نمیکنه. واقعا خسته شدم. هر راهی که بود رو امتحان کردم جوابی نگرفتم. محبت میکنم منو میذاره تو خونه میره پیش دوستش،بهش بی توجهی میکنم کلا حرف نمیزنه باهام و بازم تنهام میذاره. دوران بارداری سختی داشتم از لحاظ روحی ولی ساپورتی از طرف همسرم دریافت نکردم. میتونم بگم ۷ روز هفته ۶ روزش با گریه سر میشه واسم. دیگه جوری شده شاید در طول روز ۵ کلمه حرف میزنم اونم با دخترم و بخاطر دخترم. گوشه های ناخنمو میکنم، صبوری میکنم ولی واقعا دیگه نمیتونم به زن و شوهرای دیگه غبطه میخورم که خوشبحالشون چقد همدیگه رو دوست دارن. به این که چقد شوهر فلانی دوستش داره. من تو این ۴ سال هیچی از همسرم نخواستم نه لباس آنچنانی نه طلا نه چیزای اضافی. خودشم میدونه ولی بازم همیشه من میشم مقصر یا گناهکار که چرا ناراحتم چرا حوصلم سر رفته. خواهش میکنم کمکم کنین به کسی هم نمیتونم مشکلاتمو بگم چون کسی پشتم نیست کسی کنارم نیست. فقط میام نی نی سایت و با دخترم وقت میگذرونم و ۲۴ ساعته خونه زندانی شدم. اینم بگم من در مقابل این حرف ها و تحقیراش هیچی نمیگم قبلا جوابشو میدادم ولی الان دیگه نایی واسم نمونده حتی حرف بزنم. گاهی میگم کاش ازدواج نمی‌کردم بعد میگم کاش اصلا بدنیا نمی اومدم. منتظر تغییراتی از طرف همسرم هستم ولی دریغ از یه کلمه عزیزم...

خواهش میکنم کمکم کنین...

اطلاعات تکمیلی

سن ۲۶ جنسیت زن شغل خانه دار وضعیت تاهل متاهل
پاسخ مشاور

مشاور خانواده

سلام خانم عزیز.
خیلی دردناکه حس زندانی بودن در خانه. شرایط واقعاً سختی رو توصیف کردید. بنظر میاد تو این سال های زندگی با همسرتون نیروی خیلی زیادی از شما هدر رفته و دیگه انرژی ندارید.
گریه کردن زیاد شما نشان از درد زیادی هست که دارید تحمل می کنید.
اگر احساس بی حمایتی و تنهایی شدید می کنید و در این حد زیاد احساسات فروخورده دارید، توصیه می کنم حتماً خودتون تنها به مشاور مراجعه کنید. اگر همسرتون همراه نمی شن، فعلاً اصرار نکنید. خودتون یک نفره مراجعه کنید.
شرایط در حال حاضر برای شما بسیار دشوار هست و بنظر میاد نیاز زیادی به ارتباط سالم با یک شخص دارید.
آیا در خانواده شخصی هست که بتونه شما رو درک کنه؟ حتماً ارتباط تون با اون شخص رو تقویت کنید. اگر در خانواده یا دوستان تون چنین شخصی نیست، نگران نباشید. شاید شرکت در جلسات مشاوره بتونه تا حدی نیاز شما به ارتباط با چنین شخصی رو فراهم کنه.
بیشتر به خودتون بها بدید. اگر همسرتون اجازه نمی ده تنها بیرون برید، از او بخواید که خودش شما و دختر کوچک تون رو بیرون ببره. در هر حال خانه ماندن زیاد برای شما حال خوشی رو ایجاد نمی کنه. سعی کنید وارد ارتباطات سازنده با محیط اطراف تون و اشخاص قابل اعتماد بشید.
 

تجربه شما

اولین نفری باشید که نظر میدهید
login captcha