استرس زیاد از رفتارهای مادرشوهر

با سلام و احترام

دوران نامزدی من خوب و با احترام و محبت طی شد. ولی به محض اینکه ازدواج کردم (الان 4 ساله ازدواج کردم) شرایط فرق کرد و مادر همسرم رفتارهای بسیار بسیار ناپخته ای در پیش گرفت. وقتی از کنار همسرم پا میشدم میرفتم آشپزخونه یا جلوی آینه یا هر جایی فوری می اومد جای من می نشست. شده برای جلب توجه همسرم از جسم خودش کمک بگیره و لباسشو رو بالا بده یا پیراهن با یقه باز بپوشه. حرف هایی بزنه که جلوی اعضای اون خانواده، من یا خانواده ام زیر سوال برن. اوایل که اینقدر از من بدش می اومد که حتی اسمم رو به زبون نمی آورد و میگفت این دختره. از کم محلی خیلی هراس داره و پارسال به مدت سه هفته سر یه قضیه ای که منو برد زیر سوال اصلا و ابدا کار به کارش نداشتم (این چند سال هر چی اذیت کرد فقط خودخوری کردم چون اگر به همسرم میگفتم خیلی وحشیانه برخورد میکرد و منو زیر سوال میبرد "چون مادرهمسرم از همون ابتدای ازدواج تا به الان با مادرشوهر زندگی کرده و پدرهمسرم در مقابل مادرهمسرم اینطور برخورد میکرده چون مادرهمسرم به طرز موذیانه ای آدم ها رو خراب میکنه و پدرهمسرم سفت و سخت جلوش می ایستاده چون قصد خراب کردن مادرش رو داشته") و خب تغییر رویه داد و من بعد اون دیگه اذیتم نکرد.

مسئله ای که باعث شده ذهنم مختل بشه اینه که رفتارهای این خانوم استرس خیلی زیادی به من وارد میکنه؛ منظورم چیه؟ منظورم اینه که به محض اینکه پیش همسرم میشینه یا همسرم میره آشپزخونه من درونم داغ میشه و ترس خیلی زیادی منو میگیره. (به واسطه دوره های مختلفی که شرکت کردم تا از این حسادت یا رقابت یا این حس رها بشم به خاطرات زیادی رسیدم که مربوط به دوران مدرسه ام بوده و ترس از دست دادن عزیزترینم رو دارم)

این رفتارها دست خودم نیست؛ با عقل و منطق با خودم میگم اون خانوم مادرشه و حق دارن نسبت به هم محبت داشته باشند ولی در عمل دلم میخواد اون خانوم نباشه یا کار به کار هم نداشته باشن و 4 ساله این حس باهامه و هر کاری کردم نتونستم ازش رها بشم.

لطفا منو راهنمایی کنید چون هربار که میرم اونجا این استرس وحشتناک رو دارم (خونه مون نزدیک شونه و هر روز میرفتیم اونجا ولی الان چون همسرم یه روز درمیون شیفته یه روز در میون می بینمشون) با توجه به اینکه مادر همسرم از این رفتارهاش دست برنمیداره و هر رفتاری از خودش بروز میده تا برای همسرم جلب توجه کنه

بهم گفتن تو به مادرشوهرت نگاه جنسیتی داری و اون به چشم یه زن می بینی نه مادرش ولی وقتی اون زن به پسرش میرسه صداشو نازک میکنه، لباسش رو بالا میده سینه هاش پیدا بشه، وقتی میخواد بلند بشه خودش رو میماله به پسرش بعد بلند میشه، میرقصه که برای پسرش جلب توجه کنه این نگاه جنسیتی به هر زنی میده

میخوام بپرسم با کارهایی که هر روز انجام داده و حالا به قولی نگاه منو جنسیتی کرده؛ چه جوری ازش خلاص بشم؟ وقتی اون زن از این رفتارهاش دست برنمیداره