باسلام و خسته نباشید. من یک مدتی میشه که دیگه حس میکنم هیچکس رو دوست ندارم. حتی دختر یک سال و نیمم رو که واسه اومدنش لحظه شماری کردم. بدنیا اومد مریض شد چقدر گریه کردم و تمام سعیم رو واسه خوب شدنش کردم. نمیدونم شاید زیاد به خودم فشار آوردم که یک دفعه ای از همه چی زده شدم. الان میگم فقط به خودم فکر کنم. فقط به فکر سلامتی خودم باشم. میگم همه میرن و من خودم میمونم. همش وسواس این رو دارم نکنه مریض شم. نکنه ایدز بگیرم. همش تو جستجوی بیماری تو خودمم. سالهاست که از بیماری وسواس فکری رنج میبرم. طوری شده که مدام کارهامو بخاطر چک کردن های بیخود تو سرکار رها کردم. الان همه چی واسم بی اهمیت شده.و این حداقل ماجراهاست که اینجا نمیشه صحبت کرد. دوست دارم کسی منو درک کنه.لطفا کمکم کنید.
تجربه شما
اولین نفری باشید که نظر میدهید