سلام عزیزم، حق دارید که از این شرایط خسته باشید، از آنجایی که با مشاور صحبت کردین و همسرتون آگاهانه تمایلی به ادامه ندارند تنها راه باقی مانده این هست که شما خودتون تصمیم بگیرید که چه کاری می خواهید انجام بدهید
ترک کردن همیشه ساده ترین راه است اگرچه گاهی جدایی بهترین است اما پیشنهاد من به شما ابتدا تلاش برای بهبود اوضاع و پیدا کردن نقاط ضعف خودتان است.
مایلم با شما کمی در مورد جملات بالا صحبت کنم:
این که همسر شما به مادرشان وابستگی دارند از متن شما مشهود بود و متأسفانه این موضوعی شایع درمیان مردان در فرهنگ ماست و البته که در مورد زنان هم صادق است، فرقی نمیکند زن یا مرد هرکدام که هنوز استقلال روانی یا مالی نداشته باشند بدون شک رابطه مملو از عشق و با کیفیتی نمیتوانند بسازند.
این یک طرف ماجراست طرف دوم شما هستید که با این فرد وابسته در ارتباطید، نشانه های وابستگی خیلی زود خودشان را نشان می دهند اگر شما به این نشانه ها به اندازه کافی توجه نکرده اید جای تامل دارد، همچنین مدلی که ما رفتار میکنیم و به رفتارهای همسرمان واکنش نشان می دهیم می توانند بسیار تعیین کننده باشند، اگر قرار است شما در زندگی تان حریم مخصوص به خودتان را داشته باشید شما به عنوان زن خانه باید بدانید چطور عمل کنید یا واکنش نشان بدهید، من پیشنهاد می کنم خودتان به تنهایی مستقلاً روی این موارد با یک روانشناس کار کنید بعد از این که این موضوع از طرف شما بررسی شد و روی رفتارهای خودتان کار کردید حالا زمان مناسبی است که انتخاب کنید آیا با همین شرایط حاضرید این زندگی ادامه دهید یا خیر
تغییر در رفتار شما احتمال تغییر در رفتار همسرتان را هم دارد اما این یک احتمال است و بستگی دارد که همسر شما ترجیح بدهد چه انتخابی داشته باشد و از آنجایی که شما مسئول حال و احوال و زندگی خودتان هستید پس بعد از آگاهی و تمرین نقطه برای انتخاب شما خواهد بود.
براتون آرزوی موفقیت دارم.
پاسخ سلام دوست عزيز برای حل مسئله نياز به مراجعه حضوری به همراه همسرتان به روانشناس داريد تا با اطلاعات بيشتر به راهكارهای مفيدتری دست پيدا كنيد .موفق باشيد
دخالت پدرشوهر در حریم خصوصی من
پاسخ سلام همراه عزیز ✋🏻 ممنون از اینکه مارا انتخاب کردید جنگیدن و بدگویی از پدر همسرتان برای تغییر وضعیت کاملا اشتباه است .سعی کنید ارتباط صمیمانه تری باهمسرتان داشته باشید .هر چقدر رابطه شما صمیمی تر باش...
چگونه حریم خودم رو برای بقیه مشخص کنم
پاسخ دوست عزیز؛ شما در حال حاضر در دوران نامزدی هستید این دوره جهت شناخت بیشتر از طرف مقابلتان و خانواده وی هست پس بنابرین هر آنچه را که می بینید و می شنوید حتما حتما توجه داشته باشید و به سادگی از کنارش ع...
پاسخ سلام دوست عزیز بهتره راجع به این احساساتتون با والدینتون در کمال آرامش صحبت کنید. موفق باشید.
سلام عزیزم واقعا شرایطت سخته
نمیگم کاملا ولی تقریبا میتونم درکت کنم. ولی به نظر من یه مدت با بیخیالی طی کن
بیشتر از شوهرت هوای مادر شوهرت رو داشته باش
خواستین برین جایی خودت پیشنهاد بده و بگو به مامانت زنگ بزنم که باهامون بیاد؟ آخه وقتی مامانت هست بیشتر خوش میگذره
بذار یکم سیاست داشته باشی دوست من
شما که به هر حال قراره مادرشوهرتو تحمل کنی پس بذار پیش شوهرت عزیزتر از قبل بشی
مردها وقتی بفهمن از چیزی خوشت نمیاد بیشتر انجام میدن
پس واکنش نشون نده
خودتو شاد و آروم نشون بده عزیزم
میدونم سخته ولی به چشم یه بازی بهش نگاه کن
باور کن کلی هم شاد میشی 😂
موفق و خوشبخت باشی گلم
سلام، رک بهت بگم، باید تحمل کنی و این امتحان زندگی توئه،
اگه زیادم به شوهرت گیر بدی بدتر میکنه، پس سعی کن کنار بیای باهاش بخدا میدونم تحملش طاقت فرساست اما کاریش نمیتونی بکنی مگر اینکه قید زندگیتو بزنی، و اینکه از نظر قضایی هم فکر نکنم بتونی اقدامی کنی، هرگونه اقدام غیر قضایی هم باعث میشه شوهرت بدتر کنه...
یه کمی مقتدرانه رفتار کن خودت بشو مدیر خونه با همسرت صحبت کن موفع سفر دوست داریم خودمون عاشقانه بریم سفر برامون خاطره بشه
البته ببخشید که من نظر میدم.
اما خب یهسوال دارم. جدیدا در دوست فامیل آشنا طلاق اتفاق افتاده یا خیر؟؟
سوال بعدی اینکه شما فرد صبوری هستی یا اینکه معمولا زود تصمیم گیری میکنی؟
البته سوال زیاد هست ولی حالا همین دو مورد را جواب بدید
پس فقط من نیستم
🤦♀️من که کلا بیخیال شدم شوهر من تو زندگی خواهرشوهرم دخالت میکنه زودتر از من مادرش میدونه من مهمون دارم یا چیکار میکنم
در این زمینه من تجربه دارم!
همسرم مشابه کارهای همسر این خانم رو از اول ازدواج شروع کرد و مادرش هم تشدید کرد مساله رو!
برای مثال اینکه ماه عسل با مادر همسر بریم
هر بار کسی میره خونه مادر شوهرم من و همسرم هم بدون هماهنگی قبلی بریم
مادرش میگفت هر روز همسرم قبل از سر کار رفتن و قبل از خونه اومدن باید برن پیش ایشون!
هر بار اونا برنامه دارن ما هم باید همراهشون باشم هر سفر و باید با یه ماشین بریم!
اما من از روز اول کاملا جنگیدم و بحث کردم و تن به خواسته هاشون ندادم و گفتم یا مستقل زندگی میکنیم یا اصلا زندگی نمیکنیم!
الان بعد از دو سال و نیم تا 90 درصد مسایل حل شده! رفت و آمد ها کنترل شده و به اندازه هست
البته ناگفته نماند همسرم به هیچ وجه پیش مشاور نیومد و منم دیدم اگر اون مدل که همسرم و مادرش میخوان باشه من طاقت نمیارم!
جنگ اول رو انتخاب کردم و امکان طلاق رو هم دادم! چون همسرم مقاومت میکرد! اما خدارو شکر درست شد
با سلام و تقدیم احترام
دخترک نازم، من هم مثل شما متاهلم و چند سال از زندگی مشترکم میگذره و هنوز بچه ندارم بخاطر نزدیکی منزل مون به منزل پدر همسرم. چون میدونم بخاطر نزدیکی خونه ها اون بچه آسایش زندگیم نخواهد شد بلکه برام نکبت و بدبختی میاره چون میشه اولین نوه شون و مدام میخوان بیان خونه من یا ما بریم اونجا
می بینی که ما زن ها هر کدوم به یه شکلی درگیری عاطفی داریم با اعضای خانواده ی همسران مون؛ هر کدوم خیلی مسائل از این وابستگی های دروغین مادرشوهر به پسرش کشیدیم
من چون روانشناسی ام خیلی خوبه و بسیار بسیار اهل مطالعه ام و برای کنار اومدن با مادر همسرم دوره های خیلی زیادی شرکت کردم و خیلی هزینه کردم تا از رفتارهای اون زن رها بشم
یه نکته خیلی اساسی که به نظر من راه نجات یک زنه از تمام این مسائل و بدبختی ها برات مینویسم و انجامش بده و برو نتیجه اش رو ببین: (خانم ها من خیلی ناراحتی و بدبختی از مادر همسرم کشیدم و این راه آرامش و وابستگی همسرم به زندگی خودش رو در پی داشت و مطمئن باشید برای همه نتیجه بخشه)
ببخشید رک صحبت میکنم:
در حین رابطه زناشویی، تمام حواس پنج گانه تون باید فقط و فقط در رابطه و عشق ورزی باشه. نگید ما اینطوریم؛ من خودم این چیزها رو میگفتم ولی متوجه شدم ذهن ام درگیر بوده و فقط جسمم در رابطه حضور داشته
بذارید دلیل اش رو بهتون بگم: چون وقتی شما که یک زن هستید مثل همسرتون (چون مرد در هر لحظه فقط از یک نیمکرده ی مغزش استفاده میکنه) واقعا و تماما در رابطه حضور داشته باشید بعد از ارضا درک یکی شدن روح به هر دوتون دست میده
تجربه ی این معنویت فوق العاده آرامش بسیار بسیار عجیبی به خودتون و همسرتون میده و مرحله به مرحله همسرتون به شما و زندگیتون وابسته میشه
فقط جسم تون در رابطه نباشه؛ همه چیزتون : جسم، ذهن، روح، افکار، احساسات، همه چیزتون که متعلق به شماست باید در رابطه حضور داشته باشه
میشه بگی چطوری؟ منم این مشکل رو دارم پیش روانشناس نمیتونم برم
خواهشا بهم بگو ممنون میشم
شوهر منم خیلی وابسته است ولی نه به حد شوهر شما
چاره ای جز تحمل نداریم
زیاد بهش نگو چون بدتر میشه و حالت تدافعی پیدا میکنه وبیشتر بهش میچسبه
سلام. همسر منم اینطور بود با این تفاوت که پدرش در قید حیات بودن و از نظر مالی هم بسیار مرفه.
اوایل کارمون همش دعوا بود سر این مساله
هرراهی رو انتخاب کردم درست نشد
تصمیم گرفتم از نقطه ضعفش وارد بشم. همسر من خیلی کمبود محبت دارن از طرف مادرشون. مادرشون شخصیتی دارن که نمیتونن ابراز علاقه کنن و بخاطر افسردگیشون مثل مردها رفتار میکنن. من در قدم اول اونقدر همسرم رو از محبت سیراب کردم که حتی نمیتونست بدون من یک وعده غذا بخوره خونه اقوامش و بعضا بیرون. سریع خودشو بهم میرسوند. بشقاب های غذامونو یکی کردیم و از یک لیوان آب میخوردیم.
قدم بعدیم این بود که از اعتقاداتش وارد شدم. همسرم مذهبی هستن ولی مادرش و پدرش مذهبی نیستند. من از راه ارائه مدرک از احادیث و بخصوص قران همسرم رو مجاب کردم که کانون گرم خانوادمون مهمه. اول ایشونو مجاب کردم خانواده اول من و بچه هات. دوم خانواده پدریت. سوم خدا زن رو برای آرامش مرد آفریده. پس مرد میبایست آسایش زن رو فراهم کنه تا این آرامش ایجاد بشه. مثال هایی از قرآن زدم که رابطه زن و شوهر بسیار مستحکم هست و حتی عاطفه و مهر کاذب مادرانه نمیبایست باعث این بشه که محبت و عشق کانون گرم خانواده به هم بریزه. الان خدارو شکر تا حدود زیادی موفق شدم و مادرشون هم فهمیدن که وقتی پسرشون رو بزرگ کردن، و به ثمر رسوندن باید به ایشون حق حیات بدن و برای خوشبختیشون و خانواده جدیدشون فقط میتونن دعای خیر بکنن. نه اینکه موجبات آسایششونو با دخالت نابجا و وارد شدن به حریم خصوصی عروس و پسرشون به هم بریزند
یه بار یه متن خوندم که مضمونش این بود اگه شما یه صندلی داشته باشی و امکان عوض کردن یا بیرون انداختنشو نداشته باشی ، هر روز بلند شی بهش نگاه کنی و بگی اَه چقدر از این بدم میاد چقدر بد شکله، چقدر کهنه شده و... روز به روز اون صندلی بیشتر روی اعصاب شما میره و باعث عذابتون میشه
ولی اگه هر روز نگاش کنی بگی یه روز چه ابهتی داشته الان یه یادگاریه چه خاطراتی باهاش داشتم و چقدر برام عزیزه اونوقت نه تنها دیگه عذابت نمیده بلکه دوست داری هر روز فنجان چاییت و روی اون صندلی بخوری...
الان مادر شوهر شما مثل همون صندلی هست مجبوری تحملش کنی چون مادر شوهرت هست و از شما جدا نیست
میتونی به این فکر کنی که مادر شوهرت مهمون چند روز خونتونه و همیشه نیست
خدا رو شکر کن که شوهرت قدر شناسه و به خاطر کارهاش دعای مادرش پشت سرشه
بگو اگه پسرمم مثل باباش باشه چه خوب میشه
خلاصه با اینجور حرفها سعی کن اوضاع زندگی رو سروسامان بدی تا با آرامش بتونی شوهرتو متوجه بعضی زیاده روی هاش بکنی...
راستی این اصل رو همیشه باید در نظر داشت که اگه شما سعی کنی شوهرتو یه قدم از مادرش جدا کنی اون ده قدم به سمت مادرش کشیده میشه ...