2794

عذاب وجدان بعد از عقد

نام ارسال کننده محرمانه می باشد 130 بازدید

سلام، من تو سن 10 سالگی پدرم رو از دست دادم برادر هم ندارم. تا یادم میاد از گذشته همیشه مادرم در حال گریه کردن یا دعوا بر سر ارث و میراث و بحثای اینجوری با خانواده پدربزرگم بوده، مادرم هیچوقت به من و خواهرم محبت زبونی نکرده و نمیکنه این چیزا رو مسخره میدونه اما تا کار اشتباهی میکنیم فوری سرزنشمون میکنه و داد میزنه و دعوا میکنه همیشه از همه چی شکایت میکنه و ناراضیه. اول دبیرستان به زور راضیش کردم که برام گوشی بخره 14 یا 15 ساله بودم. تمام اشتباه من از اون موقع شروع شد چند ماه بعد از خریدن گوشی تلگرام رو نصب کردم پسرخالم بهم پیام داد و خوش آمد گفت 9 سال ازم بزرگتره منم پیامو نشون مامانم دادم که گفت عیبی نداره همین یه پیامو جواب بده  من تا اون زمان نه با پسری دوست بودم نه اهل این کارا بودم اصلا، به این پسرخالمم هیچ حسی نداشتم اون زمان تا اینکه هرچند وقت یه بار پیام میداد به بهانه های مختلف منم فکر میکردم اگه جواب ندم زشته همینجوری پیش رفت منم خیلی احساس تنهایی میکردم پسرخالمم بهم خیلی محبت میکرد کم کم احساس میکردم دارم بهش یه حسایی پیدا میکنم تا اینکه یه روز بهم گفت دوستم داره و میخواد باهام ازدواج کنه منم که از خدا خواسته قبول کردم گفتم بیا خواستگاریم من عذاب وجدان دارم تمومش کنیم ولی اون هیچی نداشت نه خونه نه شغل نه ماشین از قیافشم خوشم نمیومد اما به خودم میگفتم نه دوستش داری. گفتم لااقل منو از مامانم خواستگاری کن گفت باشه این کارم کرد اما شرطمون براش این بود که کار ثابت پیدا کنه مادرم نمیدونست در ارتباطیم. چند وقت که گذشت گفتم کار نمیخوام فقط بیا خواستگاری این گناهو تمومش کنیم ما فقط در حد پیامکی باهم در ارتباط بودیم اما خاندان شوهرخالم از من متنفر بودن همه ناراضی بودن پدرشم به بی عرزگی تو فامیل معروفه هر چی مادرش بگه همون کارو میکنه نه بچش براش مهمه نه زنش،با هیچکس رفت و آمد نداره خیلی خالمو عذاب دادن. خلاصه از من هی اصرار که بیاین خواستگاری از اون انکار که نمیدونم کار ندارم و پول ندارم و...اول اینارو فراهم کنم بعد میام. خانواده پدریمم از خانواده شوهر خالم متنفرن و وقتی هم که بحث پیش اومد گفتن حاضریم ده تا قتل انجام بدیم ولی نمیزاریم بیاد خواستگاری. اینم بگم من خیلی خواستگار داشتم با موقعیتای عالی همه رو بخاطرش رد کردم. شوهرخالم این اواخر سرطان گرفت درگیر اون شدنو خلاصه هی بهونه میاورد منم گفتم به پسرخالم که حداقل به بیاین خواستگاریم یه نشون بزارین تا وقتی اوضاعتون سروسامون گرفت اما نیومدن به جاش پدرش همش موردای جورواجور بهش معرفی میکرد برای ازدواج میگفت بیا یکی از اینارو برات بگیرم ولی اسم منو که میاوردن میگفت مریضم نمیتونم منم کم کم ازشون دلسرد شدم. من هرشب کارم گریه بود تا اینکه آخر پارسال یه خواستگار برام پیدا شد از همه نظر عالی از لحاظ مالی مشکل نداشت از لحاظ دینیم همینطور آدمای متدینی هستن از لحاظ قیافه و ادبم صد برابر بهتره.من اول عذاب وجدان داشتم اما این خواستگارم سر زده اومدن خونمون وبه زور مارو مجبور کردن باهم صحبت کنیم دو جلسه که باهاش صحبت کردم خیلی ازش خوشم اومد اما یه بار به خاطر پسرخالم ردش کردمو پا رد دلم. گذاشتم آخه فکر میکردم چون با پسرخالم در ارتباط بودم حتما باید باهاش ازدواج کنم. اما این خواستگارم ول کن نبود منم خدا خدا میکردم پشیمون نشه و دوباره برگرده دومین بار که ازم خواستگاری رسمی کردن یه هفته تمام بخاطر عذاب وجدان گریه میکردمو غذا هم نمیخوردم زیاد نه خواب داشتم نه خوراک 5 کیلو تو اون یه هفته کم کردم به پسرخالمم گفتم گفت که چند ماه دیگه صبر کن میایم خواستگاری اینو ردش کن خیلی اظهار ناراحتی میکرد اونم اما من دیگه بهش اعتماد نداشتم چون چند بار دیگه هم از این قولا داده بود اما زد زیرش. من به خواستگارم جواب مثبت دادم اینم بگم که یکی از خاله هام در جریان ارتباط منو پسرخالم بود یعنی خودم بهش گفتم چون خیلی احساس گناه داشتم گفتم حداقل یکی در جریان باشه تقریبا یه ماه قبل از این خواستگارم به مادرم گفتم که منو پسرخاله باهم حرف زدیم پیامکی اما نگفتم 3 سال ونیم در ارتباط بودیم گفتم فقط در حد خواستگاری بوده چون میترسیدم دعوام کنه. خلاصه بعد از اینکه نامزدی کردم مادرم میگفت باید ازش جدا بشی با پسرخالت ازدواج کنی همش بهم میگفت تو خائنی خیانت کردی حق الناس گردنته از زندگیت خیر نمیبینی.من عقدم کردم خیلی شوهرمو دوست دارم خانوادشم خیلی محترمن و منو دوس دارن اما باز مامانم میگه من آقت کردم خدا کنه خوشبخت نشی چون بین منو خواهرمو بهم زدی آخه خالم اینا باهامون قطع ارتباط کردن و نفرین میکنن.من از نفرینای مادرم میترسم الان چیکار کنم من به هیچ وجه دوست ندارم شوهرمو از دست بدم خیلی دوستش دارم یعنی باید به خاطر گناه گذشتم ازش طلاق بگیرم؟ یعنی من واقعا خیانت کردم؟ تو رو خدا راهنماییم کنید

اطلاعات تکمیلی

سن 19 جنسیت زن شغل خانه دار وضعیت تاهل متاهل
پاسخ مشاور

مشاور خانواده

سلام عزیزم،  متن شما رو خوندم و از اینجا شروع میکنم که البته و صد البته که شما حق دارید با توجه به شرایط و علایق خودتون تصمیم بگیرید و میتونید نظرات سایرین رو بشنونید و بعد این شما هستید که تصمیم میگیرید، این که رابطه مادر و خاله شما بهم خورده هیچ ارتباطی به شما نداره این موضوع به علت نداشتن مهارت ارتباطی و عدم جرات ورزی و شفافیت در ابراز احساس ها و حرفها در رابطه بین خانواده شما و اونها بوده ، رابطه شما فقط موضوعی بوده که این عدم مهارتها رو نشون داده و هیچ چیز بیشتری نیست! شما بیش از اندازه آینده خودتون و بازیچه تردید و تصمیم پسرخاله اتون کردید، خوشحالم به این بازی پایان دادید و امیدوارم در زندگی جدیدی که شروع کردید خردمندانه پیش برید، موضوع عذاب وجدان و احساس گناه به علت باورهای خانواده شماست ، خودساخته است و وجود خارجی نداره بلکه متاسفانه از سواد عاطفی پایین دراغلب خانواده ها در فرهنگ ما میاد.
من از شما میپرسم اگر شما با پسری ارتباط نداشته باشید چطور باید اونو بشناسید ؟
چطور بفهمید برای یک عمر با چه کسی ازدواج قراره بکنید؟ رفتارهاش چیه؟ در مواقع بحران یا فشار چطور رفتار میکنه؟ و....
ارتباط شما یک رفتار طبیعی برای تجربه شناخت بوده که البته ناقص و ناکافی و غیر بالغانه بوده اما به هرحال گناهی در کار نیست، و این به معنای خیانت نیست !
اجازه ندید این احساس گناه کاذب فکر شما و انرژی شما رو درگیر کنه و از بخشهای دیگه غافل بشید یا به اندازه کافی لذت از رابطه حال حاضرتون نبرید.
شما منفعلانه و ساده لوحانه  منتظرنشسته بودید تا ایشون کی شرایطشون مهیا بشه بیاد خواستگاری شما یا نه! در واقع به ارزش خودتون چوب حراج زده بودید ....
نه تنها به طلاق به علت هایی که گفتید فکر نکنید بلکه همه تلاشتونو برای ساختن یک رابطه غنی با همسرتون به کار ببرید، برای این منظور لازمه آموزش ببینید من پیشنهاد میکنم حتما به یک مشاور یا مربی مهارتهای ارتباطی موثر مراجعه کنید در کلاسهای آموزشی شرکت کنید تا نحوه ساختن یک ارتباط را یاد بگیرید ، بیشتر از خرید وسایل خونه این موضوع اهمیت داره پس لطفا مسولانه براش اقدام کنید و هیچ بهانه ای نیارید اگر دوتا قابلمه کمتر بخرید و برید این کلاسها بسیار موثرتر از اینه که جهزیه بیشتر تهیه کنید، شما هم مثل خیلی از ما در خانواده یا مدرسه آموزش سواد عاطفی رو ندیدید مخصوصا که گفتید در خانه شما ابراز محبت کم هست این از یک خلاء عاطفی و مانع ارتباطی خبر میده و شما هرچقدر هم که تصمیم گرفته باشید مثل مادرتون یا پدرتون نباشید باید بدونید به طرز عجیبی در بسیاری از موارد مثل اونها رفتار خواهید کرد ممکنه الان در حوزه آگاهی شما نباشه اما وجود داره .
امیدوارم اهمیت این موضوع رو درک کنید و از زندگی رضایت بخشی که با این آگاهی ها میسازید لذت ببرید.

تجربه شما

اولین نفری باشید که نظر میدهید
login captcha