خیانت همسر و مصرف نوشیدنی های غیرمجاز

سلام و خسته نباشید خدمت مشاورین عزیز . من 15 سال هست که ازدواج کردم و کارمند هستم. شوهرم بسیار عصبانی و بددهن هست. سر کوچکترین موضوعی فحشهای زشت میده و داد و هوار میکنه. قبل از ازدواج اعتیاد داشته و چند ماهی ترک کرده بود که به خواستگاری من امد ولی من نمیدونستم. بعد از ازدواج و به دنیا اومدن فرزندم متوجه شدم که مدت یکسال هست که دوباره اعتیاد پیدا کرده. همیشه بیرون بود و شبها دیر وقت برمیگشت. کاری به من و بچه نداشت . سرکار میرفتم و خسته برمیگشتم اصلا نمیگفت کمی بچه رو من نگه میدارم تو استراحت کن. مریض هم میشدیم سراغمون و نمیگرفت .ولی توقع داشت که هر روز رابطه جنسی داشته باشه. من اینقدر خسته بودم که دیگه هیچ تمایلی به رابطه نداشتم برای همین با من قهر میکرد و حتی حرف نمیزد که دلیلش چیه. و من نفهمیدم که شروع کرده به خیانت به من اون هم با زن های شوهردار من چندین سال بعد فهمیدم. زمانی که دخترم شش ساله شد بعد از دعواهای زیاد ترک کرد. خوشحال شدم ولی مدت کوتاهی متوجه شدم نوشیدنی های غیرمجاز رو جایگزین کرده اوایل مصرفش زیاد نبود ولی بعدها تبدیل به هر روز شد و الان سه سالی هست که روزی دوبار میخوره. ظهرها و شب ها هیچ وقت خونه نیست وقتی سه یا چهار ظهر میاد خونه اینقدر مست هست که خواب میره شبها هم همین طور هست.به من مرتب فحشهای زشت میده .و وقتی هم مستی بیرون اومد به روی خودش نمیاره.من حتی مدتی برای خونه اومدن باید اول زنگ خونه رو میزدم و بعد می اومدم داخل. چهار سالی هست متوجه خیانتش شدم. اول حاشا کرد. ولی من تو موبایلش رفتم و پیامهاش با زنهارو دیدم. حتی عکس لختی زن ها رو که تو خونمون اورده بود.بسیار عصبانی شد و داد و بیداد کرد که تو حق نداشتی اینکار و بکنی.فقط ناراحت بود که دستش رو شده.الان حس بدی دارم.نمیتونم این و فراموش کنم.همش فکر میکنم دوباره به من خیانت میکنه.اون خودش اهل خیانت بود ولی مدام من رو به خیانت متهم میکرد و فحشهای زشت ناموسی میداد. از بس خیانت کرده و اون زنها باهاش رفتارهایی رو داشتند فکر میکنه همه مثل هم هستند.اگر زنگ بزنه و من جواب ندم میاد خونه و فحش میده.که تو با دیگران رابطه داری.حتی یک مدت که دانشگاه میرفتم اگر همکلاسی های مرد تماس میگرفتند برای جزوه یا ساعت کلاس من رو متهم به خیانت میکرد.حتی یک بار موقع امتحان شب بعد از کلی فحش دادن به خودمو مادر وخواهرم رفت تو اتاق و در رو قفل کرد تا من لباس نداشته باشم برم سر جلسه امتحان. صبح با چشم گریان از مادرشوهرم چادر و لباس گرفتم رفتم سر جلسه.دیگه خسته شدم از این زندگی. مرتب ترس خیانت دوباره اش دارم. از دست اعتیاد به الکل  و فحشهاش خسته شدم. دخترم دوست داره که یه خواهر داشته باشه. ولی تو این شرایط من صلاح ندیدم. الان 37سالم هست.تا بخوام صبر کنم و ببینم شوهرم چیکار میکنه سنم برای تولد فرزند دیگه زیاد هست ولی دوست هم ندارم با این شرایط یک بچه معصوم دیگه رو قربانی کنم. شوهرم که اصلا عین خیالش هم نیست و حاضر به ترک هم نیست. لطفا من رو راهنمایی کنید که با این زندگی چه کنم؟