2794

با سلام ۲۳ سالمه و در سه سالگی پدرم به خارج از کشور رفت و مارو تنها گذاشت .خانواده پدری وضع مالی بسیار خوبی دارند ولی هرگز من رو از لحاظ مالی و عاطفی حمایت نکردن ولی در هنگام مریضی مادربزرگ زایمان عمه از من کمک میخواستن و من بی دریغ بهشون کمک میکردم و خوبی و محبت من در اقوام پدری پیچید من با کمک مادرم درس خوندم و از پس زندگی براومدم با یکی از اقوام دور پدری که بسیار خانواده با درک و خوبی هستن خواستگاری کردن و حدود یکسال هست نامزدیم حدود سه ماه دیگه عروسی من هست پدر بزرگ پدریم اصرار داشت که کسی باهات ازدواج کنه که خونه داشته باشه مهریت رو فلان قدر کنن کلا آدم بسیار مادی و خود بزرگ بین و خودخواه و اطرافیان رو کوچیک میکنه با رفتارش و مادربزرگم هم در ظاهر رفتار مهربانی داره ولی خیلی صحبت ها میکنه در قالب کنایه که بازم سکوت میکنم ۲۰سال با سختی بزرگ شدم بدون اینکه بگن چیزی کم نداری الان برای خرید جهیزیه دارن منو تحقیر میکنن مقداری وسایل مامانم برام تهیه کرده ولی مادر بزرگم به من پیشنهاد مبل دسته دوم داد و هنوز برای من خرید نکردن و من بهشون گفتم تخت و مبلم رو پسندیدم میشه برام بخرید پدربزرگم گفتن نه گرونه مادربزرگمم گفتن نه جای ارزون تر برو خیلی ناراحت شدم آخه خودشون خیلی پولدارن خانه بالاشهر وسایل شیک بچه هاشون همینطور فقط پدر من مارو ول کرده و رفته و هیچ حمایتی نمیکنه من تنهام این اتفاق در روحیم تاثیر بدی گذاشته و هر شب دارم گریه میکنم و روحیم رو از دست دادم سخت نبود پدر وقتی پدر نیست پشتوانه نیست و من خودمو تنها میبینم من بسیار بسیار بهشون محبت کردم کادو بهشون دادم روز پدر همیشه کادو دادم روز تولد روز مادر موقع مریضی از هیچ کاری دریغ نکردم  من خیلی ذوق و هیجان جهاز و عروسی داشتم تا چند روز پیش اما الان اصلا دوست ندارم چیزی بشنونم و حال خوبی ندارم حس میکنم سنگین شدم کمکم کنید؟

اطلاعات تکمیلی

سن ۲۳ جنسیت زن شغل صنایع دستی وضعیت تاهل متاهل
پاسخ مشاور

مشاور خانواده

درود بر شما

بهتون تبریک میگم که با توجه به شرایطی که ذکر کردید، تونستید با کمک مادرتون درس بخونید و از عهده‌ی زندگی بربیایید.

نمیخوام ناراحت‌تون کنم اما در نظر داشته باشید که اگر ما بی‌دریغ و بی‌توقع به دیگران محبت کنیم، جبران نشدن رفتار محبت‌آمیزمون از جانب دیگران آزاردهنده نخواهد بود. سوالی که در ذهن من ایجاد شده این هست که چطور شما بعد از این سال‌ها، بعد از اینکه تونستید با هر سختی و مشقتی از عهده‌ی زندگی و تنهایی بربیایید، الان که دارید ازدواج می‌کنید از خانواده‌ی پدرتون توقع دارید از نظر مالی و عاطفی شما رو حمایت کنند در صورتی که در تمام این سال‌ها خودتون بودید که از عهده‌ی زندگی بر اومدید. پشتوانه‌ی شما محبت مادرتون و همت خودتون هست همینطور که در تمام این سال‌ها چنین بوده. در نظر داشته باشید وقتی حمایت دیگران رو می‌پذیریم، راه رو برای مداخله‌ی اونها باز می‌کنیم. بهتون پیشنهاد می‌کنم در حد توان خودتون و همسرتون برای جهیزیه و مراسم عروسی و غیره برنامه‌ریزی کنید. سرتون رو بالا بگیرید وبه خودتون و مادر بزرگوارتون بیش از پیش افتخار کنید. براتون آرزوی خوشبختی دارم.

به خدای بزرگ می‌سپارم‌تون

تجربه شما

اولین نفری باشید که نظر میدهید
login captcha