سلام عزیزم، اولین موضوعی که باید بهش توجه بکنید این هست که شما اجازه دارید و حق دارید در مورد احساس ها و افکارتون با هر فردی به خصوص همسرتون صحبت کنید، البته که مدیریت عواطف و نحوه گفتن هر حرفی هم بسیار مهمه ولی هرگز سکوت و حرف نزدن راه کار مناسبی نیست.
اگر در رابطه عاطفی که با همسرتون دارید به هم از احساس های خوشایند و ناخوشایندتون نمیگویید به معنی این است که احتمالا در رابطه شما صمیمیت کمی وجود دارد واز آنجاییکه صمیمیت از مهمترین عوامل یک رابطه عاطفی محسوب میشود، لزوم صحبت کردن و در میان گذاشتن احساسها و نگرانی و ... بسیار مهم و زیاد است.
حتما در آرامش با همسرتون صحبت کنید و این موضوع رو در میون بگذارید ، اینکه بخواهید کنار خانواده ایشون بمونید یا نه تصمیم شخصی شما و همسرتون هست ولی در هرحال تمرین کردن برای اینکه اقتدار و استقلال خودتون و بتونید در شرایط متفاوت حفظ کنید ، کاریه که شما میتونید انجام بدید.
همینطور انتخاب اینکه چه کسانی با چه حرفهایی بتونند شما رو اذیت بکنند دست شماست ، به حرفها بار اضافی ندهید وحواستون به تفسیر و تعبیرهایی که عزت نفس شما رو پایین میاره باشه ، مثلا اگر مادر همسرتون در مورد لباس پوشیدن بچه نظری میدهند شما میتونید گوش بدید و اگر نظرشون مناسب نبود یا به هر علتی شما نمیخواهید اون کار و انجام بدید ، در کمال احترام اون کار و انجام ندید .. لازم به بحث یا توضیحی هم نیست شما مختارید از بین نظرات انتخاب کنید.
در مورد انتخاب کردن اگر دوست داشتید اطلاعات بیشتری داشته باشید میتونید کتاب زیر رو مطالعه کنید :
دعوت به مسولیت پذیری نوشته دکتر علی صاحبی و خانم عاطفه سلطانی فر
من خانواده شوهرم از اینایی هستن که شوخی شوخی حرفاشونو میزنن و میگن منظوری نداریم. مادر شوهرم خیلی ادعای مسلمونیش میشه اما همش زخم زبون میزنه و با دختراش خیلی غیبتمو میکنه وقتیم میرم اونجا باهام نمیجوشه جاری که خیلی پشت سرم حرف میزنه و از من بدش میاد . منم دیگه کلا ازشون فاصله گرفتم . رفتنم به اونجا ماهی یک بار. تماس و ارتباطم به هیچ وجه. دعوتاشونو نمیپذیرم. چون میدونم مهمونم میکنند که اعصابمو خورد کنند خودمم دعوتشون نمیکنم کلا فاصله گرفتم .
سکوت و رضایت اجباری باعث میشه مادر شوهرت بیشتر خردت کنه و اینجوری بعد چند سال خودت هم قبول میکنی مشکل از خودت هست بنظر من جاهایی که شخصیتت رو زیر سوال میبره معترض بشو و در عین آرامی از خودت دفاع کن
من همیشه راجع به احساسات و رفتارای خانواده شوهرم با خودم، با شوهرم صحبت میکردم و گاهی از ناراحتی غرغر میکردم و فکر میکردم که اشتباهه
سلام دوست گرامی، وجود فامیل همسر در نزدیکی شما چالشهای زیادی داره و نظر دادنهاشون هم مسئله رو پیچیده تر میکنه، مطمئنا آنها قصد کمک دارند ولی نوعی وارد شدن به حریم خصوصی زندگی شماست، در وهله اول با همسرتون صحبت کنید که محل زندگی مجزا داشته باشید اگر در دراز مدت نپذیرفت حتماً برای چگونه زندگی کردن کنار فامیل درجه یک همسر مشاوره بگیرید و آموزش ببینید هیچ چیز بقدر آگاهی کارساز نیست، ضمناً نگرانی و غصه هرگز چاره کار نیست.
منم با خانواده همسرم زندگی میکنیم در طبقه بالایی اونا و هر روز شام رو با هم میخوریم. و تا الان هم هیچ مشکلی با هم نداشتیم. منم از این موضوع اصلا راضی نیستم ولی شرایط زندگیم اینطور ایجاب میکنه که با اونا زندگی کنم برای همین سعی میکنم زیاد سخت نگیرم و طرز فکرمو مثبت کنم تا خودم اذیت نشم
به همسرت منتقل کن بدون دعوا، بدون تنش، زمانی که آرامش دارین.
بهش بگو صحبتهای اینجوری باعث میشه به بچه شیرعصبی بدم و گناه داره و نمیخوام به خاطر صحبتهای مامان (نه مامانت) زندگیمون به مشکل بر بخوره و حاضر نباشم توی خونه جدید باهاشون زندگی کنم . بعدم بگو آرامش زندگی خودمون سه تا رو نمیخوام با دنیا عوض کنم