بی توجهی همسرم نسبت به من

سلام مشاور عزیز

از این که پیاممو میخونی ممنون

راستش خیلی مردد بودم پیام بدم چون حس میکردم شاید فایده نداشته باشه یا جواب سرسری بدین و تهش بگین به یه مشاور مراجعه کنید

ولی خب باز عرضمو میگم خدممتون امیدوارم کمکم کنین.

روزای اول ازدواجم میدیدم که شوهرم چقد آرومه و چه صبور همسرم تک پسره و تو زندگیش تقریبا سختی نکشیده وقتی متاهل شدیم خب اوضاع یکم فرق کرده بود و دیگه باید کمر همت رو میبست آدم قد بلند و لاغریه همیشه بارش فکر منفی داره همیشه خستست و خوابش میاد نا نداره حرف بزنه همش دوست داره یه گوشه دراز شه و مثل کوالا لم بده. کارمند و تایم کاریش از 7 صبح تا 7 شب. کارش بیشتر ذهنیه تا بدنی

همیشه گله داره که من تو زندگی کمک از سمت خانوادم ندارم 33 سالشه و درآمد خوبی داره. همت کردیم و زیر بار قسط رفتیم و یک خونه خریدیم و یک ماشین داریم. زندگیمون خوبه و یک دختر داریم از خرج خونه چیزی کم نمیذاره ولی حالا بعد پنج سال از زندگی میبینم این مرد درسته که آرومه ولی درونش غوغاست

همش به چیزای منفی فکر میکنه

جز کلام منفی چیزی از دهنش بیرون نمیاد

همیشه نسبت به دخترمون نگرانی های بی مورد داره و الکی نگرانه

همیشه خسته و شل و وله

آزمایشم دادیم همه چیزش خوبه

همش میگه سرم و دستم سمت راست گز گز میکنه

رابطه جنسی خوبی نداریم و واقعا بی کیفیت

خیلی حرف نمیزنه و اگه بزنه با گله میکنه چرا پدرزنم ال نیست چرا بابام بل نیست

چرا کسی بهم پول نمیده من تو دماوند خونه بخرم (خونه ای که گفتم داریم شهرستان و باید اون فروش بره که بتونیم اینجا بخریم) دماوند مستاجریم

محبتش کم شده زشت باشم نمیگه خوشگل باشم نمیگه. خسته شدم از این همه بی ذوقی و بی انگیزگی. دلم توجه و عشق میخواد من هنوز 26 سالمه. انگار با یک مجسمه ازدواج کردم. چیکار کنم؟

بهش میگم کتاب بخون مسخره میکنه

لطفا نگین برو پیش مشاور چون توان مالیشو ندارم

راستی شوهرم تقریبا 70% حقوقش جای قسطه و اینم مزید بر علته روحیشه