خیانت همسرم و افکار خودکشی

سلام‌ من 23 سالمه و نامزدم 21 دو سال نامزدم کوچیکتر از منه نزدیک یکسال با هم دوست بودیم چند ماهه عقد کردیم تو دوران دوستیمون خیلی اخلاقش خوب بود خیلی دوستم داشت چند بار خواستم ازش جدا بشم با گریه نمیزاشت خیلی محدودم میکنه از خونه اجازه بیرون رفتن ندارم خونه فامیلمم نمیزاره برم فقط با خودش اجازه دارم برم وقتی عصبی میشه دست بزن داره کتکم میزنه یه ماه پیش یه سفری رفته بودیم که اونجا با هم بحثمون شد البته تقصیر من بود خیلی اذیتش کردم جلو دوستاش خوردش کردم اونم کتکم زد بعد قرار شد برگردیم از هم طلاق بگیریم ولی بعد چند ساعت با هم آشتی کردیم یکی دو روز گذشت مچشو گرفتم تو مسافرت به یک دختر شماره داده بود خیلی گریه کردم خودمو زدم اول انکار میکرد بعدش گفت اونجوری که تو فکر میکنی نیست اون موقع که باهام دعوا کردی دست روم بلند کردی مثل سگ باهام رفتار کردی این کارو کردم اشتباه کردم غلط کردم از این حرفا خلاصه دو سه روز بعدشم فهمیدم با اون دختره حرف زده بازم بحث کردیم و کتک کاری اولش همش قربون صدقم میرفت که اشتباه میکنی اینجوری نیست و از این حرفا ولی خطشوکه گرفتم دختره اس داد تو گفتی فعلا زنگ نزنم منم به دختره زنگ زدم بد و بیراه بهش گفتم که من زنشم و از این حرفا اونم قسم خورد که نمیدونستم زن داره و فقط دو بارتلفنی صحبت کردیم و خطشوعوض کرد دختره همین دوباره آشتی کردیم الان اخلاقش بهتر شده نمیدونم فکر نکنم با کسی در ارتباط باشه ولی درونم داره آتیش میگیره چند وقت پیش یه ناشناس یه عکس تو تلگرام من فرستاده بود که میگفت این با تو رابطه داره هر چقد گریه کردم قسم خوردم باور نکرد من دنیا برام تموم شده بود خودکشی کردم قرص خوردم خانوادم بهش خبر دادن اومدم پیشم منو برد دکتر بعد خودش فهمیدکه اشتباه کرده و اون شخص اشتباهی فرستاده الان رابطمون بهتره ولی بعضی وقتا باهام خوبه بعضی وقتا سرده در ضمن ما تو عقدیم چند ماه دیگه میریم خونه خودمون من مشکل وابستگی شخصیت دارم اعتماد بنفسم خیلی پایینه اصلا نمیتونم از خونه برم بیرون تو رو خدا کمکم کنید با همه این اتفاقا هنوزم وابستشم و نبودنشو نمیتونم تحمل کن و سریع به فکرخودکشی می افتم