درود بر شما
دوست عزیز
قبل از هر چیز با توجه به اینکه گفتید فقط به خاطر پدر و مادرتون ایشونرو تحمل میکنید،باید دید که آیا همسر شما تنها در این مورد موجب دلآزردگی شما میشن و در بقیه موارد رضایت شمارو به عنوان یک همسر برآورده میکنن؟
و یا اینکه در موارد متعددی ناسازگاری وجود داره؟!
شما در واقع خودتونرو در شرایطی قرار دادید که مجبور به انتخاب هستید،همه ما هم به خونوادهمون علاقهمندیم هم به همسر، هر کدوم از این افراد جایگاه خودشونرو توی زندگی ما دارن و انتخاب یکی از اونها منطقی به نظر نمیرسه،،
و اما اینکه در مقابل توقعات بی منطق همسرتون چه کنید؟
جواب یک کلمهست، «رفتار جرات ورزانه»
مثلا وقتی همسرتون میگه:چرا خونواده شما اینجوری رفتار کردن،شما بهتره بگید:عزیزم، من هم از رفتار اونا ناراحت شدم اما روی اونا کنترل ندارم.
یا همسرتون بگه: مادرت باید این کاررو میکرد و نکرد، شما بهتره بگید:به نظرت من مسئول رفتارهای مادرم هستم؟
همون طور که مادر شما هم ممکنه کارهایی کرده باشه که منو ناراحت کنه و من تو رو مسئول این اتفاق نمیدونم.اگه فکر میکنید باید تحت هر شرایطی از خانواده خودتون دفاع کنید،خب این کار رو همسر شما هم میتونه انجام بده،بنابراین ضعفها رو بپذیرید و بدونید حالا شما یک خانواده مستقل هستید و قرار نیست مسایل و مشکلات خانواده اصلی رو به خانواده خودتون بیارید.
موفق باشید
ممنون از پاسخگویی شما. خانم سهیل الوندی ، نمیدونم الان این پاسخ من هم شما دریافت میکنید یا نه، اما من اینجا میگم، امیدوارم بخونید. شوهر من در موارد دیگه واقعا خوبه، اهل کار و زندگی، اهل خانواده، کلا نه رفیق بازه نه ویژگی بد دیگری داره. تنها مشکل من رفتارش با خانوادم هست. اونقدر که خودشم متوجه هست من خیلی رو خانوادم بخصوص مادرم حساسم. و همش میخوام بهش بفهمونم که مادرم خیلی دوستش داره و بهش احترام میذاره، حالا با یادآوری کارهای مختلف یا حرفهای مختلف از جانب مادرم. اما شوهرم انگار نمیفهمه، و یا لج میکنه،کلا رو مامانم حساس شده ،و وقتی پشتش حرف بزنه من نمیتونم طاقت بیارم و دفاع نکنم. هی مدام میگم اون بیچاره که فلان کارو میکنه ،فلان حرفو میزنه . اونم میگه لازم نکرده و ...خلاصه ناراحتیمون ادامه پیدا میکنه