مشکل من و همسرم چیست؟

با سلام خدمت شما. ببخشید من ۱۵ ساله بودم که خواستگارهای زیادی داشتم. البته اون موقع چون سن کمی داشتم. بیشتر به ظاهر خواستگارام دقت داشتم تا باطنشون. فقط یک نفر خواستگارم به دلم بود که پدر مادرم بخاطر شغلش که انتظامی بود دوست نداشتن. خواستگار آخرم هم بخاطر ظاهرش دوست نداشتم.حتی عقد که کردیم هم بزور پای سفره عقد نشستم. دو سه ماه گذشت تا تونستم بهش عادت کنم.و حتی روز به روز علاقم بهش بیشتر شد و وابسته ترش شدم که همه تعجب میکردن.۲ سال و ۳ ماه عقد بودیم.داولاش همش بهم محبت میکرد.چند بار از دست بعضی کارهای خونوادش ناراحت شدم بهش که میگفتم ناراحت میشد وحتی میگفت طلاق بگیریم. شوهرم خیلی دوستم داشت و داره ولی چون دل نازکی داره زود ناراحت میشه.ولی از چند ماه قبل عروسی سعی به تغییر دادن من داشت. مرد با ایمان و خوبیه و منم تا جایی که بتونم همیشه به حرفاش عمل میکنم. دوتایی دوست داریم که همیشه کنار هم باشیم ولی من خیلی بیشتر وابستشم. چند بار بهم گفت که دوست داره آزاد باشه. من هی بهش میگفتم میخوام کنارت باشم ولی هی قهر میکرد. تا حالا ۳ بار رفته تو اتاق دیگه خوابیده و در رو قفل کرده. نوزاد یکساله دارم. شوهرم نصف ماه خونه ست.نصف دیگه اش سرکاره.ددیشب خونه پدرم بودیم خواستیم بیایم خونه مادرم و دوتا خواهر تقریبا هم سن خودم بهش میگفتن خونمون فلان جاش عیب افتاده بیا درست کن. یهو ناراحت شد گفت چیه همه رو سرم ریختیندو مادرم و خواهرام قهر کردن رفتن. بعد تو ماشین هی ازم میپرسید گفت چی شد من خوابم میومد چیزی نشنیدم. من چون ناراحت بودم دوبار که پرسید چیزی گفتم. شوهرم مرد آرومیه ولی بعضی وقتا یهو عصبی میشه. منم یهو جوابش دادم چه میدونم چی شد. دیگه الان دو شبه که پیشم نمیخوابه. ۷ساله بوده مادرشو از دست داده پدرش زن گرفته.دالانم شکر خدا کار خیلی خوبی داره ولی خیلی زجر کشیده که به اینجا رسیده.خواستم ازتون بپرسم چیکار کنم؟ شوهرم سعی در تغییر دادن کل وجودم داره.دهر اشتباهی که میکنم زود ناراحت میشه و میگه اگه آدم از عقلش استفاده کنه هیچ مشکلی واسش پیش نمیاد. دوست ندارم زندگیم نابود بشه‌.دمن ۱۹ سالمه. هر وقت شوهرم میره سرکار میرم خونه ی بابام. دو کوچه عقب تره. من فکر میکنم اگه خونه خودم بمونم شاید مشکلاتم حل بشه. خواهش میکنم کمکم کنید..