سلام عزیزم ، من طبع لطیفتون و تحسین میکنم طبعی که باعث میشه بتونید داستان بنویسید وخوشحالم که کلی کارهای مفید در زندگیتون انجام میدین ، ازتون میخوام به این سوالات خوب فکر کنید:
کارهای مفیدی که من در زندگیم انجام میدهند کدام ها هستند و چه نتایجی در زندگیم ایجاد میکنند؟
بهترین راه برای شناختن و فهمیدن و درک دونفر از یکدیگر چه راهی است؟
و در نهایت ازتون میخوام داستان زندگی خودتون رو هم از سربنویسید! منظورم داستانی است که با تصمیم شما برای تغییر زندگیتون شروع میشه که برای این موضوع شما به مسول بودن نیاز دارید، یعنی بپذیرید که هراتفاقی در زندگی شما به انتخابهای خودتون بستگی داره و خودتون مسول آن هستید ، یعنی چی؟ یعنی درسته که الان یک همسر عصبانی دارید اما چه کسی ایشون رو یک روزی انتخاب کرد؟ چه کسی مسول این بود که فردی را که تصمیم داشت با او ازدواج کند را بشناسد؟ اگر به جز من پاسخ دیگری میدهید احتمالا بقیه متن برای شما مفید نیست و اگر پاسخ ، خودتان هستید حالا میشود کاری انجام داد!
الان که بعد از مدتی متوجه این موضوع شدید که همسرتان کنترل خشم ندارند دوتا راه بیشتر نداریم یا ایشون حاضر باشند تغییر کنند که این تغییر هم خود به خود اتفاق نمیفتد با آموزش دیدن و پیدا کردن ریشه های رفتارشون میتون کم کم تغییراتی حاصل کرد که در این صورت مراجعه به متخصص بدیهیه ... راه دوم تغییر کردن شماست ! شاید براتون عجیب باشه ولی نظام هستی و طبیعت دارای نظم هست روان و جسم انسان به عنوان بخشی ازین طبیعت هم دارای نظم است با تغییر یک جز کل سیستم تغییر میکند ازونجایی که شما در یک طرف رابطه قرار دارید نوع بودن شما ، نوع رفتارو اعمال شما میتونه بر نوع بودن و اعمال همسرتون اثر بگذارد ، ازینجا شروع میکنم برای تغییرات: احتمالا شما فکر نمیکنید که هیچی جواب نمیده چون در اون صورت چرا باید اینجا مشکلتون رو مطرح کنید؟ و من امیدوارم که این طور فکر نکنید ، امکان نداره که انسان نتونه هرچند کوچک و آهسته آهسته در خودش و رفتارهاش تغییر ایجاد کند مگر آنکه دلیل موجهی برای این کار نداشته باشه ! ویا نخواهد ، پیدا کردن دلیل برای انجام هر کاری بخش مهمی از آن کار است.
اگر همسرتان حاضر نیستند تغییر کنند بخشی از دلیل در شما وجود دارد
ازخودتان بپرسید من چگونه در رابطه ای حضور دارم که طرف مقابلم برای بهتر شدن آن تمایلی ندارد؟
احتمالا همسر شما خواستار یک رابطه بهتر و صمیمی تر خواهد بود اما اگر فکر کند شما میگویید او ایراد دارد و علت مشکلات زندگیتان ایشان هستند آن وقت است که هر چه بیشتر تلاش کنید بیشتر همسرتان مقاومت میکند و این بسیار طبیعی است.
یادتان باشد کار درست را اگر به شیوه درست انجام بدهیم نتیجه دارد، شیوه درست انجام هر عملی به شناخت و آگاهی نیاز دارد.
بخش دوم که مایلم با شما در مورد آن صحبت کنم این است که به نظر شما بدون زبان و صحبت کردن انسان چه ابزار ارتباطی دیگری در اختیار دارد ؟!!
اگرچه برای من قابل درک هست که چرا شما ذکر کردین که نگوییم با همسرتان صحبت کنید چون احتمالا این راه را بارها امتحان کردید و جواب نگرفتید، پاسخ من اینست بیشتر از نصف ما از زبان استفاده میکنیم اما به جرات میگویم گفتگو کردن نمیداندیم! همینطور شنیدن که بخشی از مهارت گفتگو کردن است ، صحبت کردن یک مهارت اساسی در زندگی بشر است و ما متاسفانه خیال میکنیم آن را میدانیم ، نمیدانیم زیرا در هیچ جایی آن را آموزش ندیدیم !موانع زیادی در روان ما بسته به مدل تربیتی و خانواده و فرهنگی که در آن زندگی میکنیم وجود دارد که مانعِ مستقیم و شفاف صحبت کردن ما یا مستقیم و شفاف گوش کردن ما میشود.
ارتباط موثر یک که مهارت کلیدی در زندگی انسان امروز است و راهی جز آموختن و انتقال آن به نسل های بعدی برای بالا بردن کیفیت روابطمان نداریم.
لطفا از کارگاه و کتابهایی که در این زمینه وجود دارند استفاده کنید .
تجربه شما
اولین نفری باشید که نظر میدهید