2794

مشکلات خانوادگی

نام ارسال کننده محرمانه می باشد 212 بازدید 1 تبادل تجربه

داداشمو زن داداشم باهم تو زندگیشون  مشکل دارن و مارو هم درگیر کردن زنش مسئولیت بچشو قبول نمیکنه نصف روز یا خونه ماست یا پیش پرستار من مجردمو سرکار نمیرم مامانمم چیزی بهشون نمیگه که بچه رو خونه ما نذارید مامان و بابام هم از این وضع ناراضی هستن منم خیلی تو این شرایط عصبی میشم چون  من مجبورم از بچه مراقبت کنم که دیگه جدیدا حوصله سرو کله زدن باهاش رو ندارم خودشون هم شعورشون نمیرسه که نذارنش پیش ما چون بابام هم مریضه و نیاز به مراقبت و استراحت داره   من باید چیکار کنم تا از این وضعیت خلاص شم خیلی روحیم خسته شده و کلافه شدم.  فعلا شرایط ازدواج رو هم ندارم کار مناسبی هم نیست که برم مشغول بشم کمکم کنید لطفا  😔

اطلاعات تکمیلی

سن ۲۵ جنسیت زن شغل بیکار وضعیت تاهل مجرد
پاسخ مشاور

مشاور خانواده

سلام دوست عزیز 
ممنونم از اینکه ما رو انتخاب کردید 
می توانید با برادرتان صحبت کنید و بگویید برای خودتان برنامه هایی دارید و میخواهید فوکوس داشته باشید روی اهداف خودتان و وقتی برای نگهداری هر روزه فرزندشان ندارید
بگویید که خیلی دوست دارم این کار رو انجام بدم اما متاسفانه فرصتش را ندارم اما میتوانم یک روز در هفته این کار را انجام دهم.
گفت و گو کردن در هر زمینه ای برطرف کننده مشکلات است.
موفق و موید باشید 

تجربه شما

login captcha

سلام وقت بخیر من32سالمه و همسرم 43ساله هستند و14ساله که ازدواج کردم اختلاف مادرو همسرم به خاطر برادرم که چهار سال از من کوچکتر هست (وابسته بودن مادر وبرادرم  همیشه به طور کلی در رابطه با هر موضوعی تاثیر  فوق العاده درافکارورفتار مادرم داشته وخواهدداشت  )متاسفانه 5 سال هست که هیچ رابطه‌ای بین خانواده و همسرم نیست لحن صحبت ورفتاراشون نسبت به هم ونداشتن تمایل  برای حل کردن مشکل

 و تغییرات احساسی و رفتار سرده همسرم نسبت به. زندگی باعث دلسردی وعلاقم نسبت به خانواده و همسرم  وفکرمیکنم  شرایط برادرم واختلافاتش باپدرومادرم هم بی تاثیر نیست و رفتار ولحن و برخورد خانواده ام که اصلا برام باورپذیر نیست به بی اعتمادشدن نسبت به افراد واطرافم باشه  وخیلی احساس دلشکستگی نسبت به مادرم باتوجه به اینکه همیشه ودرهرشرایطی اعتمادداشتن بهشون واما ایشون سواستفاده کردن ازاین اعتماد به خاطر برادرم من رابه کلی در بین همه له وبی ارزش کردند ومتاسفانه اگه حقیقت را بخوام بگم به دلیل  اعتقاد نداشتن  خانواده و همسرم به مشاوره و خودبینن بودنشان  امکان  هزینه مشاوره حضوری راهم ندارم  اگه امکانش هست خواستم لطفاً من را راهنمایی بفرمایید در رابطه با بهبود وضعیتی که درش گرفتار شدم چه کار باید بکنم  من متاسفانه به خاطراعتفادخانواده وبخصوص مادرم هیچ دوست یافردصمیمی قابل اعتماد ی را ندارم که بتوانم مشکلم مطرح کنم وکمک بگیرم ازش که اینم فکر میکنم اشتباه من بابت علاقه و توجه و اعتماد بیش از اندازم والبته  بزرگترین وموثرترین ضربه وتجربه کردن چهره هایی جدید خانواده ست شاید لازم بود واسم هرچی فکر میکنم سخته این همه سال اعتماد پوست داشتن آدم های اشتباه