با سلام
این سوال که شما می فرمایید چطور ایشان را به سمت خانواده خودتان بکشانید ؟ مساله ای است که ما به آن کنترل بیرونی می گوییم. به این معنی که شما می خواهید ایشان را کنترل کنید. نکته اینجاست که ما روی رفتار، افکار و گفتار دیگران هیچ کنترلی نداریم و تنها روی افکار، رفتار و گفتار خودمان کنترل داریم.
پس در نتیجه بایستی توجه داشته باشید که شما نمی توانید بصورت مستقیم روی این مساله تمرکز کنید. شما تنها میتوانید با رعایت نکاتی شانس بهبود رابطه خودتان را بالا ببرید.
در این راه شما بایستی در نظر داشته باشید بیان نکات منفی از اعضا خانواده یکدیگر کمکی به بهبود رابطه شما نخواهد کرد. در مشاجره ها مشخص کنید که هیچ یک از شما این اجازه را ندارد که از اقوام صحبت کند و قانون بعدی این که تنها و تنها در مورد همان مشکل صحبت شود و از موارد گذشته صحبتی به میان نیاید.
برای یادگیری بهتر این نکات و استفاده دقیق تر از آنها می توانید از
کتاب ازدواج بدون شکست کمک بگیرید.
موفق باشید.
سلام منم دقیقا مشکل شما رو دارم همسرم همیشه دنبال بحث و گلایه ست. دیگه افسردگی گرفتم به خدا😕
شوهر شما به نظر میرسه چون پدرشون از دنیا رفته احساس مسئولیت بیشتری نسبت به خانواده خودش داره در هر صورت بنا رو بر مدارا بگذارید
مشاجرات شما باعث حساس شدن همسرتون نسبت به خانواده اش خواهد شد .
مشاورین محترم لطفا شعار ندید چون هرگز شما هم تو زندگی شخصیتون اینطور رفتار نمی کنید
یک راهکار ارائه بدید که کارایی داشته باشه.....
چرا میگید شعار نده
من دققا همین کتابو خوندم و به همین راهکار که کسی رو نمیتونم تغییر بدم جز خودم رو عمل کردم و معجزشو تو زندگیم دیدم
چه حرفا میزنیدا؟!!!!
اگر بلد نیستید مشاوره بدید خب ندید
اگر مردا قانون و حرف سرشون میشد اینطور رفتار نمی کردن و اینگونه مرد سالاری تو کشورمون بیداد نمی کرد
سلام من و مادر شوهرم توی یه کوچه هستیم هر وقت من مهمون دارم میاد بَست میشینه تکونم نمیخوره خودم جلوی مهمونام خجالت میکشم... هر وقت ببینه در خونه مون ماشینه یا کسی اومده میاد میشینه دیگه دیوونم کرده ... نمیدونم چیکار کنم
وااااااای منم مشکل شما رو دارم
خسته شدم بخدا
همس دعوا داریم وقنی شهرستان میریم
خیییییلی بده.
منم از هر دری میرم به بن بست میخوره دیگه واقعا افسرده شدم.
مردها دوره مجردی چشم دیدن خانواده رو ندارن، همینکه ازدواج میکنن خانواده دوست میشن!!!!!
بخدا کاملا همینطوره ، من به شوهرم میگم مامان یا بابات مثلا چه غذایی دوست دارن و....میگه یادم نمیاد مجردیام چون تمام وقت با دوستام بیرون بودم و همیشه وقتی میامدم خونه اونا خواب بودن از وقتی ازدواج کرده با من روز به روز خانواده اش عزیز شدن و دیروز میگه پدر دو طبقه میسازه یک طبقه اش ما بریم زندگی کنیم تنها نباشن توهم دست کمک مامانم باش غذا بپز وهمیشه برو بهشون سر بزن منم هرشب بعد از سرکار میام دورهم باشیم 😭😭😭 رسما منو خدمت کار خانواده اش میکنه بخدا با اینکه غریبه هستیم ولی عروس دیگه اشون دختر عمه شوهرمه اونو میگه لازم نیست مثلا یکجا بشینه من میرم هوای مادر و پدر دارم شوهرم میگه خیلی از دیروز اعصابم خرابه چون از فامیل خودشون توقع ندارن از غریبه آره
خانواده شوهر منم همینجوری هستن خواهراش همش هستن خونه پدرشوهرم ولی پسرها میگن هرکی ازدواج کرد باید بیشتر سمت خانواده همسر باشه من تا حدودی میرم و انجام میدم ولی خیلی وقت ها هم کوتاه نمیام و نمیرم... یعنی خودم تعیین میکنم که کی برم و کی نرم
مشاور محترم
مگه شوهرا قانون سرشون میشه. از اول زندگی قوانین مختلفی گذاشتم و اونم اولش میگه چشم ولی هیچ کدومشو رعایت نمیکنه
متشکرم از معرفی کتاب.