سلام
ممنون که مشکلتون رو با مطرح کردید
مشکلاتی که در زندگی شخصی شما به وجود اومده باعث شده استانه تحملتون پر بشه و با کوچکترین مسئله ای بهم بریزید
اگر بخوام ایم مسئله رو ریشه یابی کنم باید به گذشته شما اشاره کنم
انتخاب عجولانه شما ومشورت نکردن با مشاوره برای ازدواج باعث شده شما در حال حاضر با مشکل روبه رو شید
فرمودید توصیه نکنم به مشاوره برید ولی دوست عزیز اگر قبل از ازدواج با یک مشاور در این مورد صحبت میکردید انتخاب بهتری میتونستید داشته باشید
قصدم سرزنش نیست ولی میخوام نسبت به مشاوره دید بدی نداشته باشید. با توجه به شرایطتون رفتن به جلسات مشاوره از نظر مالی برای شما امکان پذیر نیست پس خواهش میکنم از همین طریق مسائل را مرحله به مرحله باهم بررسی کنیم تا بتونید بهترین تصمیم رو بگیرید
درصحبت هاتون اشاره کردید که همسرتون بیکارند. خودتون کار میکنید؟ منبع درامد زندگیتون ازکجاست؟
نمیدونم همسرتون نسبت به این شرایط چه واکنشی دارند؟ ایا ایشون هم از این شرایط خسته شده یا همچنان به مصرف مواد ادامه میدند
اولین کاری که باید بکنید اینه که با خودتون صادق باشید وببینید در این زندگی چه نقشی دارید وچه میخواهید بکنید .شما مسئول فرزندی هستید که به خواسته شما به این دنیا آمده پس شما تنها مسئول خودتون نیستید که یک طرفه تصمیم بگیرید یک کودک 4ساله هم در کنار شما داره با مشکلاتی که خودتون بهتر میدونید بزرگ میشه. با سرزنش کردن خودتون واطرافیان به جایی نمیرسید
من شرایط سخت شما رو درک میکنم ومتاسفم ولی دوست عزیز تاسف خوردن خودتون واطرافیان برای شما نمیتونه کمکی کنه پس آه وناله و سرزنش وتمام احساس بدی که دارید رو دور بریزید وبه مواردی که میگم خیلی خوب فکر کنید
هر وقت حس نا امیدی کردید با خودتون بگید من بخاطر بچه ام اجازه ندارم نا امید بشم چون امید یک کودک 4 ساله ام
هر وقت حس ترس از یک انتخاب داشتید بگید من اجازه ندارم برای چیزهایی که از دست دادم ویا قراره از دست بدم بترسم چون آینده یک کودک در گرو تصمیم و انتخاب های من رقم خواهد خورد
شما برای ادامه زندگی نیاز به یک انگیزه و امید دارید
حال من از شما میپرسم چه امید وانگیزه ای بهتر وارزشمندتر از یک کودک 4ساله که بهترین انگیزه میتونه برای شما باشه
مراجعین زیادی دارم که علاوه بر مشکلاتی که شما دارید از مشکلات جسمی که کودکشون یا خودشون وهمسرشون دارند رنج میبرند خدارو برای اینکه تن سالمی دارید وبچه سالمی بهتون داده شکر گذار باشید
به گذشته فکر نکنید چون شما رو از حال وآینده باز میداره
حال باید چه بکنید؟؟!!
اول باید تصمیمتون رو بگیرید بعد که یکی از دو راهی که پیشنهاد میکنم رو انتخاب کردید در موردش با هم صحبت میکنیم
مهمترین موضوعی که باید فکر کنید وانتخاب کنید این هست که قصدتون ادامه زندگی با همسرتون هست یا میخواید جدا بشید
هر کدام از این دو انتخاب عواقب و مشکلات خودش رو داره
باید ببینید حستون به همسرتون و زندگی مشترکتون چی هست آیا بنظرتون ارزششو داره بمونید و بجنگید یا نه اینقدر خودتون رو خسته میدونید که توان جنگیدن رو در خودتون نمیبینید و میخواید جدا بشید ویه زندگی آروم رو با بچتون داشته باشید
این موضوع بسیار مهمیه. تمام جوانب رو بسنجید. ببینید با خودتون چند چند هستید
از یک خانم 30ساله بسیار جوان که مادر یک فرزند 4ساله هست انتظار میره که خودش رو مسئول انتخاباتش بدونه ویاس و نا امیدی رو از خودش دور کنه
ارتباط معنویتون رو با خدا بیشتر کنید ایمان داشته باشید که در لحظه به لحظه زندگیتون خدا حواسش بهتون هست و تنهاتون نمیزاره
ارتباط با خدا ودردو دل کردن باهاش میتونه ارومتون کنه
شما پیامتون رو به صورت محرمانه مطرح کردید که هیچ کس نمیتونه سوال شما رو ببینه. اگر با نظر بنده موافق هستید سوال رو به صورت عمومی بپرسید تا دوستان دیگر هم بتونن پرسش وپاسخ بین ما رو بخونند
شاید این مشکل افراد دیگر هم باشه وبا خوندن این مطالب بتونیم کمکشون کنیم .
سوالاتی که جنبه عمومی داره از اولویت بیشتری برخوردارند چون همه مخاطبین میخونند . مطمئن باشید اگر سوال عمومی مطرح بشه مشخصات شما در اختیار کاربران قرار نمیگیره
منتظر پیامهای بعدی شما هستم .
دشتی
چقدر سخته عزیزم زندگیت
من برای آرامشت دعا میکنم
سلام. من تو نزدیکانم کسی رو سراغ دارم که با همین مشکل یعنی اعتیاد همسرش رو به رو بود. زن بیچاره با هزار امید پاش رو تو خونه شوهرش گذاشته بود. چند ماهه اول همه چیز خوب بود. شوهر به وقت میرفت سر کار و میومد. ولی پس از چند ماه مرد نیمه شب به خونه میومد و گاهی اصلا نمیومد. صبحها هم خواب میموند و کار نمیرفت. این وسط زن بیچاره باردار شد. دختری به دنیا آورد که صرعی بود.زن نمیدونست اعتیاد همسرش رو مداوا کنه یا بیماری بچه ش رو.
همه ما حتم داشتیم که کارشون به طلاق میکشه. ولی اون زن واقعا محکم و مصمم بود. با محبت زیاد مرد رو جادو کرد. چند سری ترکش داد ولی باز مرده برمیگشت به اعتیادش. تا اینکه سری آخر مرد رو به مرکز ترک فرستاد و بعد از مرخص شدنش سریع زن و مرد با و بنه بستند و به شهر دیگه ای واسه زندگی رفتند. زن هدفش این بود که شوهرش از دوستا و محیطهایی که قبلا محل کشیدنش بوده کامل بریده بشه. واقعا هم همینطور شد.
اینقدر این زن شجاع و دانا بود. با این که اصلا از حمایت خانوادش برخوردار نبود خودش تنها با مشکلاتش جنگید. تنها بچه اش رو دکتر میبرد تا دوره درمان بچه تموم شد و بهبودی کامل به دست آورد. اون زن فرشته نجات زندگیش بود از جون و دل به همسرش محبت میکرد و مثل یه بچه تر و خشکش میکرد. هرکسب جای اون بود طلاق میگرفت و مرده رو با اعتیادش رها میکرد. تازه بعد از ترک دادن شوهرش برادر خودش رو هم ترک داد😅
الان بعد از سالها اون مرد عاشقانه زنش رو میپرسته
اینا رو گفتم که شما هم قوی باشی. میدونم خیلی سخته ولی اگه ذره ای همسرت رو دوست داری تنهاش نذار.
قبل از هرچیز به خودت اهمیت بده. کم خونیت رو درمان کن چون خودش باعث عصبی شدن و تمرکز نداشتنت میشه. با ساده ترین کارها وضع ظاهریت رو بهتر کن. یه مدت به شوهرت گیر نده. فقط بهش محبت کن و اعتمادش رو جلب کن.
از امام زمان کمک بخواه تو تنها نیستی. همگی دعا میکنیم روحیه خیلی قوی پیدا کنی و کم نیاری.یا علی