سلام خسته نباشید میخوام از اول شروع کنم و کامل زندگیمو براتون تعریف کنم
من ۱۹ سالمه و همسرم ۲۵
ما قبل ازدواج همیدگه رو میشناختیم و همسرم به من علاقه مند شد و اومد خواستگاری خونوادم خیلی مخالفت کردن اما آخر قبول کردن و ازدواج کردیم بعد ازدواج خیلی پرخاشگر و عصبی و بد شد تا اینکه فهمیدم با خانمی که بزرگتر از خودشه و ۲ تا بچه داره در ارتباطه ازوقتی فهمیدم اخلاقش خوب شد
خواستم زندگیمو ول کنم اما دیدم واقعا پشیمونه سیم کارتشو ازش گرفتم و گوشی
و اون خانم رو که رفتم خونش و تهدیدش کردم از اون موقع شوهرم خوب شد و حواسش به زندگی بیشتر شد
وهر وقت یادم می اومد بهش میگفتم اونم آرومم میکرد اما مدتیه که دیگه بهش نمیگم چون نمیخوام موضوع واسش تکراری و عادی بشه
حالا بریم سر اصل مطلب
من الان کوچکترین کم محلی اگه ازش ببینم ناراحت میشم و بهش شک میکنم
شوهرم قبلا که میومد خونه بغلم میکرد و بوس وحرفهای عاشقونه اما الان تقریبا ۱ هفته ست اینکارو میکنه اما خیلی سردتر از قبل
مثلا تا بهش نگم بیا پیشم وچته چرا ساکتی نمیخندی و فلان واینا اون نمیاد سمتم. هروقتم بش بگم تغییر کردی باخنده ومهربونی که مثلا قانعم کنه میگه نه من خودمم اما من حس میکنم یکمی سردتر شده اما من نمیخوام پاپیچش بشم هی خودم برم بغلش و هی باش حرف بزنم که پرو بشه میخوام خودشم بیاد سمتم
نمیدونم چطور باش رفتار کنم . الان اون ۶ ماهه خوب شده
اما این ۱ هفته حس میکنم کمی مثل قبل نیست
یا حساسیت زیاد خودمه؟
خانم مشاور میتونید هرچی زودتر جوابم بدین چون میخوام راهکار بهم بدین که چطور با شوهرم حرف بزنم؟ رفتار کنم؟ و وقتی این فکرا به سرم خطور کرد چطور خودمو قانع کنم
خواهش میکنم هرچی زودتر جواب بدین😔
تجربه شما
اولین نفری باشید که نظر میدهید