یک مشکل روحی خیلی شدیدی دارم که امیدوارم مثل همیشه کمکم کنید
شوهر من خیلی فرد ایده آلی و از هر لحاظ خدا رو شکر خوبه (محبت، توجه، فهم، دست و دل بازی.) و از هر لحاظ به فکر منو زندگیمونه و همیشه به فکر شادی و خوشی منه.
ولی این وسط یک مشکلی هست که یک نفر در گذشتش بوده که هنوزم پای شوهرمه (کسی که شوهرم دوست داشته باهاش ازدواج کنه ولی بخاطر مشکلاتی که پیش اومده نشده از جمله که شوهرم میگه فهمیدم که دوست پسر داشته) در صورتیکه اونم ازدواج کرده و بچه داره ولی در هر شرایطی به شکل مارموزانه میخواد خودشو به شوهرم نزدیک کنه و بهش توجه و محبت نشون میده
و من به شدت احساس بدی بهم دست میده و همیشه با خودم فکر میکنم که حتما شوهرم در نبود من بهش اهمیتی میده که اونم این رفتارارو از خودش نشون میده .فکر میکنم نکنه شوهرم هنوز تو دلش اونو دوست داره و این حس بد جوری داغونم میکنه تا حدی که گاهی تصمیم میگیرم که منم یکی رو تو دلم جز اون داشته باشم چون فقط اینجوری کمی میتونم به خودم دلداری بدم.
در حدی روی این موضوع حساس شدم که از اومدن اسم اون زن هم بهم میریزم. چندین سال از شوهرم بدم می اومد بخاطر رفتارای اون زن و حسی که فکر میکردم شوهرم بهش داره ولی هیچ وقت نتونستم به نتیجه ای برسم. متاسفانه مجبورم تو همه مراسمهای فامیلیمون با اون و شوهرم در یه فضا قرار بگیریم که میترسم شوهرم بهش نگاهی بندازه و اون فکر کنه که شوهرم بهش توجه داره .
از این موضوع خیلی اذیت میشم همش دلم میخواد با کسی در موردش صحبت کنم و کسی باشه که بتونه کمکم کنه ولی هیشکی نیست که بتونه حال منو بفهمه و کمکم کنه شوهرم از صحبت کردن در موردش فراریها خودم هم توان صحبت کردن در موردش با شوهرم ندارم چون نفرتم ازش شدیده و احساس میکنم با آوردن اسمش و صحبت کردن درموردش با شوهرم بیشتر اونو یاد شوهرم میندازم .
خانم دکتر خواهش میکنم که کمکم کنید اگه من مشکل دارم بهم بگید و راه حلی برای حلش نشونم بدید .
اگه فکر میکنید من مشکل ندارم و حسن درسته باز یه راه حل نشونم بدید؟
تجربه شما
اولین نفری باشید که نظر میدهید