من با شوهرم تو دانشگاه آشنا شدم هر دومون ارشدیم اون کارمنده ولی منو نذاشت برم سرکار پارسال یک عقد ساده کردیم بدون طلا و هیچی مهریمو هم ۱۵۰ سکه گذاشتن بعد عقد فهمیدم مهریه اون یکی جاری ها چهارصد تا سکه و ۵۰۰ متر باغ بود ولی به روم نیاوردن جهازشونم لباسشویی ساید سه تا فرش سرویس چینی قابلمه جاروبرقی رو خانواده شوهرم گرفته بودن واسشون با دو تا سرویس طلا و دوازده تا النگو و کلی طلای دیگه ولی بازم چیزی نگفتم چون به نظرم خاله زنک بازی بود این حرفا شوهرم کل حقوقشو خرج خانوادش میکنه در حالی که خرج من الان با پدرمه رفتیم مسافرت یک چوب کبریت هم واسم نگرفت ولی نزدیک یک تومن واسشون سوغاتی گرفت بازم با خوشرویی رفتم سوغاتیارو دادم دریغ از یک تشکر بازم به روم نیاوردم الان شوهرم میگه من پول ندارم کابینت بزنم و طلا بگیرم بیا همینجوری عروسی کنیم گفتم من دو سه ماه صبر میکنم حقوقتو اصلا خرج نکنیم باهاش چند تا کمد بزنیم بریم سر زندگیمون گفت من نمیتونم با آبروم بازی کنم بگن پسرمون حقوقشو به ما نمیده تو دوستم داری بیا همینجوری زندگی کن گفتم من کلی جهاز گرفتم کابینت نداشته باشیم چیکار کنیم گفت از کارتون درنمیاریم ولی من تا آخر عمرم باید خرج خانوادمو بدم در حالی که باباش کلی مغازه و خونه و باغ داره و خیلی ثروتمنده به نطرتون چیکار کنم نمیخوام بگین برم زوج درمانی چون شهرمون کوچیکه و نمیتونم شوهرمم قبول نمیکنه تورو خدا راهنماییم کنین زندگیم داره از هم میپاشه دوستش دارم ولی نمیتونم با این شرایط کنار بیام ببخشین زیاد شد؟
تجربه شما
اولین نفری باشید که نظر میدهید