2794

وابستگی همسرم به مادرش

نام ارسال کننده محرمانه می باشد 71 بازدید

سلام وقتتون بخیر شوهرم سی سالشه دو ساله ازدواج کردیم و چهارسال دوست بودیم، پدر نداره و مادرش شاید هفته ای پنج شب و گاهی کل هفته تنها میشه (چون برادرشوهرم که مجرده بخاطر کارش خیلی کم شهر خودمون هست) و خونه ما میمونه و شوهرم بهش اجازه نمیده خونه دخترش هم بره ،اگه بره زنگ میزنه چرا رفتی اونجا یعنی تو خونه خودم احساس راحتی نمیکنم میخوایم یه دکتر بریم شهر دیگه بخاطر سقطم حتما باید مادرش بیاد، میگه اونم ببریم دکتر خداروشکر هیچ مشکل و مریضی نداره و پنجاه و هشت سالشه، واسه خونه چیزی میخریم حتما باید به مامانش هم بده یه تصمیم میگیره واسه زندگیش حتما باید با مامانش مشورت کنه من خسته شدم دلم یه سفر دو نفره میخواد حتی یک شام دونفره تو خونه خودم از اینکه دائم دارم مهمونداری میکنم خسته شدم اگه چیزی هم بگم میگه تو با خانواده من دشمنی میکنی کمکم کنید چیکار کنم؟ مشاوره هم رفتم اجازه نداد ادامه بدم گفت خوشم نمیاد ریز و درشت زندگیمونو به غریبه میگی خونه مامانمم شاید دوهفته ای دو ساعت برم چون اگه اونجا برم بلافاصله زنگ میزنه بهم یه کار میذاره جلوم که انجام بدم دلم گرفته حس میکنم زندانی ام؟

اطلاعات تکمیلی

سن ۲۶ جنسیت زن شغل خانه دار وضعیت تاهل متاهل
پاسخ مشاور

مشاور خانواده

سلام
عزیزم می تونم درک کنم تحت چه شرایطی هستید
مطمئنا در مورد این موضوع با همسرتون صحبت کردید اما طوری با ایشون صحبت کنید که به قول خودشون فکر نکنند شما دشمنی دارید
در مورد خودتون و نیازهاتون بگید .  و اینکه مادرشون برای شما هم عزیز هستند اما شما هم انتظار دارید شما رو درک کنند چون شما ازدواج کردید که مستقل بشید و زندگی مشترک رو شروع کنید و این موضوع منافاتی با دوست نداشتن مادرشون ندارد
 و باهاشون همدلی کنید این که میدونم نگران مادرت هستی و حق داری و.. و ازشون بخواهید شما رو هم درک کنند و روزهای مادرشونو با خواهرشون تقسیم کنند که شما هم زمان های دونفره باهم داشته باشید 
و به هیچ عنوان پشت سر مادرشون چیزی نگید. فقط با محبت و صحبت کردن سعی کنید آگاهشون کنید که اگر زمان های برای خودش بزاره پسر بدی نمیشه . اصلا ازدواج کردن که استقلال داشته باشند وگرنه با مادرشون ادامه میدادند

( درمورد مشاور هم متاسفانه طرز فکر غلطی وجود داره. در این که باید روانشناس متبحری انتخاب کنید شکی نیست اما صحبت همسر شما مثل این میمونه بگید دوست ندارم برم دکتر زنان چون بدن منو میبینه. این کارو نمیکنید چون می دونید پزشک هستند و قصدشون درمان است .و روان شناس هم اگر موضوعی از زندگی تون مطرح میشه جهت درمان است و اصل رازداری جزو اولین ارکان مهم درمانگر است)

تجربه شما

اولین نفری باشید که نظر میدهید
login captcha