2794

بی مهری های خانواده شوهر

نام ارسال کننده محرمانه می باشد 249 بازدید 1 تبادل تجربه

سلام

روزتون بخیر

من و همسرم حدود ۵ ساله با هم ازدواج کردیم. عاشق همدیگه ایم و بدون در نظر داشتن خانوادش خیلی خوشبختیم. ولی خانواده شوهرم خیلی بی محبتن! خیلی واضح تو جمع گفتن خواهرشوهرو از همسرم بیشتر دوست دارن!

همه چی تو زندگی ما به میل خواهرشوهر رفتار میکردن. اینم بگم که براش خیلی هزینه کردن که دکترا بگیره اونم از دانشگاه آزاد و بعد از چند سال پشت کنکور بودن. ولی من مدرکی بالاتر از دانشگاه تهران داشتم و از اول سر این کلی حرص میخوردن! انگار دوست نداشتن سطح تحصیلات زن پسرشون از دخترشون بالاتر باشه انقدر سر این مارو عذاب دادن

مادرشوهرم با شوهرم سر چیزای مسخره دعوا میکنه! اصلا بهش زنگ نمیزنه! تولدش زنگ نمیزنه! اولا خیلی تلاش کردم که روابطشون خوب باشه ولی دیگه خسته شدم. شوهرم خانوادشو خیلی دوست داره ولی خیلی عذابمون میدن. هر بار باهاشون صحبت میکنه کلی سطح انرژیش پایین میاد. من یک جاری خیلی بد دارم به طوریکه مادرشوهرم ۳ سال حاضر نشده بود بره خواستگاریش و یک سال بعد از ما ازدواج کردن. از همه لحاظ سطح خانوادگی و... خیلی بدن! مادرش تو جلسه آشنایی با مادرشوهرم دعوا میکرد! ولی وقتی ازدواج کردن با شوهر من سر دروغهای ایشون دعوا میکرد. مثلا یک بار گفته بود من ۳ بار به پسرتون سلام کردم جواب نداده! مادرشوهرم روز تولد همسرم زنگ زده بود دعواش میکرد که چرا جوابشو ندادی سر این ۳ روز با برادرت قهر بودن با اینکه اصلا همسر من اهل این حرفا نیست. خیلی متواضع و مهربونه. اصلا ممکن نیست جواب سلام کسی رو نده.

همه جور کاری براشون کردم. همه جور محبت ،هدیه های مختلف تو شرایط مختلف کمکشون کردم.

به علاوه پدرشوهر سالها پیش وام مسکن به اسم شوهرم گرفته و تو اهواز فروخته و طرف معامله وامو به اسم خودش نکرده و قسطارو نداده و نمیده و شوهرم سر این تو سیستم بانکی بدنام شده نه تونستیم وامی بگیریم نه دسته چک! تازه خبر نداشتیم وقتی همه زحمتاشو کشیدیم تو مرحله آخرش فهمیدیم. پدرشوهر حاضر نیست بره پیگیری کنه. من هیچی سر این نگفتم.

چیکار کنم که خودمو همسرم انقدر عذاب نکشیم؟

من دیگه واقعا نمیتونم تحملشون کنم. کلی تهمت بهم زدن، پشتم دروغ گفتن، مادرم خدا بیامرزو شکستن (بدون خبر من و با تهمت اینکه من پول از شوهرم قرض گرفتم که جهیزیه مو کامل کنم، ازش قول گرفته بودن که به من نگه! غرور مادرمو خرد کردن. در حالیکه من خودم کلی در کنار تحصیلم کار کرده بودم و همه پولامو جمع کرده بودم. چون پدر خسیسی دارم. مادرم تا لحظه فوتش اینو بهم نگفت ولی سر همین خیلی باهام بداخلاقی میکرد، آخر سر ازم پرسید.) همسرم خیلی دوستشون داشت. الان دیگه خونشون نمیرم. فقط همسرم تنهایی چند بار رفته. ولی دلش ازشون خونه.

چکار کنیم؟ اگر ببینمشون مثل همیشه تیکه میندازن و بی احترامی میکنن، از طرفیم شوهرم افسرده شده

اطلاعات تکمیلی

سن ۳۴ جنسیت زن شغل در حال حاضر بخاطر بارداری خانه دارم. وضعیت تاهل متاهل
پاسخ مشاور

مشاور خانواده

سلام و وقت بخیر خدمت شما همراه عزیز 
متوجه هستم که شما مایل به نشون دادن احترام و علاقه خودتون به بزرگترها هستید، تلاشتون در این زمینه هم همونطور که خودتون فرمودید کم نبوده اما این تلاش برای کسب رضایت خانواده همسرتون به تحلیل انرژی زندگی مشترک و مشکلات زیادی برای شما منجر شده و آسیبهایی رو به همراه داشته، چیزی که باعث تداوم این ارتباط یکسویه و آسیب زننده بین شما دو‌نفر (یعنی شما و همسرتون) و خانواده همسرتون شده قطعا در شیوه ی رفتار شما بوده، برای ایجاد تغییر در شرایطتون چاره ای جز تغییر در رفتار خودتون و همسرتون ندارید، ابتدا باید ببینید اصلا چرا باید به دنبال راضی کردن صد در صد افرادی باشید که ظاهرا هیچ گاه تعریف مشخص و حد مشخصی از رضایت ندارند و همواره ناراضی هستند؟ سپس از خود بپرسید آیا تلاشتون برای اثبات خلاف اون چیزی که درباره شما فکر میکنند تا حدی مهمه که به بهای افسردگی و خشم در شما تموم بشه؟ 
پس بهتره در درجه اول از وارد شدن به حاشیه ها یی که سعی میکنند برای شما ایجاد کنند دور باشید ،
سپس توقعتون رو ازشون کمتر کنید و نسبت به رفتارهاشون پذیرش داشته باشید تا مجبور به دفاع از خودتون نشید اما در عین حال برای رفت و امد و حریم ارتباطتون فاصله ایجاد کنید 
سوم، فداکاری بیش از ظرفیت برای افرادی که گفتید انجام ندید تا در صورت عدم دریافت متقابل اون کار احساس خشم و ناامیدی پیدا نکنید
چهارم برای خودتون به عنوان یک انسان در روابط متقابل ارزش و احترام قائل بشید و اجازه ندید به بهانه ی بزرگتر بودن از حقوق شما سواستفاده شود
موفق باشید 

تجربه شما

login captcha

یک دنیا ممنونم 🌷