من 23 سالمه شوهرم 33 یک بچه 20 ماهه هم داریم از سال 87 در عین بی آگاهی و بی علاقگی با شوهرم ازدواج کردم اینکه چرا و برای چیشو خودمم نفهمیدم بعد ده سال فقط میدونم هیچ علاقه ای بهش نداشتم پسرعمم هست کاری به اینا ندارم . دوران نامزدی و عقد دعوا زیاد داشتیم اصلا انگار کنترل رفتار نداره یک بار دوران نامزدی سر یه سوء تفاهم چنان جنگی راه انداخت که خدا میدونه جلو همه خانواده اش کلا آدم بی منطق و عصبیه منم در مقابل فقط بهش بد و بیراه میگم چون کاری ازم بر نمیاد الان سه ماهه که دست روم بلند میکنه کوچکترین دعواییم بشه به خانوادم نمیگم چون تو فامیل همه فکر میکننن ما عاشقیم و شوهرم خیلی خوبه مادرم هم نمیذاره جدا بشم میگه این حرفا چیه بچه داری و همه همینطوره زندگیاشون اینم بگم بیشترین تحملم بخاطر پسرمه که بچه طلاق نشه بهشم میگم بریم مشاوره مسخره میکنه منو به نظر شما این زندگی دوامی خواهد داشت اگه برم مشاوره تکی و بهش زنگ بزنن که بیاد اونم اینجوری میشه؟
تجربه شما
اولین نفری باشید که نظر میدهید