خیانت همسرم را فراموش نمیکنم

سلام ضمن خسته نباشید به شما. من ۳۱ساله هستم ۸ سال هست که ازدواج کردم همسرم ۳۹ ساله هستن. دختر ۱۵ماهه داریم. ازدواج ما از روی علاقه بود. و خب زندگی خوبی داشتیم گر چه اختلافات ریز بود ولی حل میشد.تا اینکه تصمیم‌ به بچه دارشدن گرفتیم. ماه آخر بارداریم من با خانوم متاهلی که دو تاهم فرزند دارن دوست شدم و... بعد از مدتی که زایمان کردم متوجه تغییر رفتار همسرم شدم توهین تحقیر و..ا ذیت انقدر ادامه دار شد که من شک کردم و متوجه ارتباطشون با این خانوم شدم .بماند که چه زجرهایی کشیدم چون متن پیام هاشون رو خوندم انگار در ذهنم حک شده و پاک‌ نمیشه. همسرخوب و مهربون من حالا شده بود اینکاره .سه دنگ خونش رو به اجبار گرفتم و با وساطت برادرشون جریان تموم شد و همسرم حالت خوب و عادی داشت ۴ماه پیش تا این دوهفته پیش که من منزل مادرم بودم تلفن همسرم اشتباهی وصل شده بود به من و خیلی وحشتناک بود که دیدم با اون خانوم بیرون هستن و صداشون کامل واضح می اومد دنیا روی سرم خراب شده همسرم قسم و آیه که این خانوم زنگ زد من رفتم بگم بهش که تموم کنیم .یعنی همسر من رفته بگه که خانوم من از شما مدرک داره از این رابطه مدرک داره و گرنه همسرتو در جریان میزاره بدبخت میشیم. این دلیل همسرم بوده ولی مگه من میتونم باور کنم همسرم آدم خوبی هست شرایط خوبی دارم در زندگیم چیکار کنم بخوام برگردم اصلا خانوادم نمیتونن حمایتم کنن.آهان من باز ۳دنگ دیگه خونه رو ازش خواستم .کلی پیام دارم ازشون.الان همسرم مدام میگه اشتباه کردم رفتم منو ببخش خوب باش آروم باش ..دلم خون شده کارم گریه است. اصلا شرایط ندارم مشاوره برم به خدا .اگرهم روزی بتونم برم همسرم نمیان. به نظر شما همسرم از من متنفره؟ چرا اینطوری شده تو رو خدا یه چیزی بگین آیا باید جدا بشم؟ خانواده همسرم کاملا حق رو به من دادن و با همسرم کلی اتمام حجت کردن خانواده مقیدی داره.تو رو خدا نگین که باید برم زوج درمانگر چون نمیشه و نمیاد .شما تا جایی که توان دارید کمکم کنید بلکه بتونم راحت تصمیم بگیرم.(ضمنا من به همسر خانوم تماس گرفتم و گفتم همسرم شدیدا ترسید)اما همسرشون پیگیری نکرد .ممنونم از کمک شما.