سلام
دوست عزیز میتونم درک کنم که حرفهای از این جنس برای شما به عنوان عروس میتونه سخت باشه .
اما خواه ناخواه شما دریک ساختمون زندگی میکنید و دیدارها و گاهی دخالتها میتونه بیشتر باشه پس این موضوع رو بپذیرید
و اینکه سن وسال وبه جهتی سنتی بودن مادرشوهرتون هم دخیل است برای یک زن هفتادو پنج ساله عروسی که دوساله ازدواج نکرده و بچه نیاورده شاید کمی سخت باشد و همین موضوع باعث میشه حرفهای بزنن که فکر میکنن دارن کمکی و راهنمایی میکنن.
در مورد این که به پسرشون خیلی اهمیت میدن ... گاهی سکوت نیاز است . گاهی گذشت. گاهی فقط به چشم یک مادر سالخورده که به پسرش افتخار میکنه دیدش و گاهی نیاز است ناراحتی تون رو بدون اینکه بی احترامی شود بیان کنید مثلا مامان جان من دوست ندارم اگر هم اختلافی با همسرم دارم شما جایی بازگو کنید این یه موضوع خصوصی است بین من و همسرم و گفتن این به مامانم جز اینکه تونو ناراحت و نگران کنه اتفاقی نمیفته من اگر نیاز به راهنمایی داشته باشم هم از شما وهم از مادر کمک میخوام و...
همسرتون رو اصلا ما بین خودتون و مادرشون قرار ندید. خودتون مسایل تون رو حل کنید و تمرکز تون رو از حرفها و رفتارهای مادرتون بردارید به بهتر شون رابطه خودتون وهمسرتون توجه کنید
موفق باشید
تجربه شما
اولین نفری باشید که نظر میدهید