شوهرم آدم عجیبیه.گاهی خیلی دوستم داره و بلافاصله میشه دشمن هفت سرم.سه سال از ازدواجمون میگذره.تو این

شوهرم آدم عجیبیه.گاهی خیلی دوستم داره و بلافاصله میشه دشمن هفت سرم.سه سال از ازدواجمون میگذره.تو این مدت با پولای من ماشین و خونه خرید به نام خودش.البته حدود یک سوم خونه یا کمی بیشتر از پول من هست.حتی پولای جهیزیه ام هم رفته سر خونه و ما هنوز با وجود کمردرد هر دومون روی زمین می خوابیم! یه دختر دوساله داریم.تا زمانی که هر چی میگه میگم چشم باهام خوبه ولی وقتی بگم نه، لج میکنه.اون بچه آخر و نازنازیه و مدام قهر می کنه.من بچه دومم و خیلی توی خونواده مادرم بهم فشار می آورد.این شد که با وجود اینکه از نظر تحصیلات بالاتر بودم باهاش ازدواج کردم و الان تهرانیم و از خانواده هامون دوریم.من پریروز خیلی خونه تکونی کردم و شب که خوابیدم دیدم همه جام درد میکنه و بهم فشار اومده بود.اونوقت صبح بلند شده و میگه چرا کلاهمو نشستی؟ یالا همین الان بشورش! منم بهش گفتم به نظرم تمیز بود. ولی قبول نکرد گفت اگر شستمش کثیف بود، طلاقت میدم!بعد سر خیس بودن دمپایی دستشویی غر زد و حاضر نشد جورابشو دربیاره.آخه من دخترمو که میشورم مجبورم دمپایی رو آب بکشم.بعد دید پایه صندلی ترک خورده و گفت پس دیگه مبل و سرویس خواب نمی خرم.اینجوری میخوای ازشون نگهداری کنی؟ منم گفتم به خاطر اینکه ممکنه وسیله ای خراب بشه، کسی از خریدنشون نمی گذره،وگرنه هیچی نباید خرید.خلاصه کلی غرغر جورواجور کرد و منم همه جام درد می کرد و افسردگیم هم شدید شد و چون حرف زشت بهم میزد به قدری گریه کردم که دیگه بند نمی اومد.اونوقت به جای معذرت خواهی بدتر بی مهری کرد و لج کرد که دکتر نمی برمت و بایدبا برادرت بری و.... منم گفتم نه میخوام همینجا برم دکتر.خونواده خودش برای همه دکتر رفتنهاشون میان تهران پیش ما.اون وقت من پاشم برم اهواز؟ اونم تو این هوای گرم؟بعد هم که فهمید قرار رفتن با برادرمو کنسل کردم گفت پس هر چی دیدی از چشم خودت دیدی.و دیگه باهام حرف نزد.بدون خداحافظی بلند شد رفت و پول دکتر هم بهم نداد. حالا مدتیه تو این فکرم که خونه و ماشینو بفروشیم و حداقل پولامونو از هم جدا کنیم تا نخوردتشون.نمیدونم چطور باید باهاش برخورد کنم ، تا زندگی بهتری داشته باشیم. شاید هم جدا بشم بهتر باشه و بتونم با یک مرد مهربونتر ازدواج کنم... البته من از اولش هم خواستگار خوب نداشتم...