2794

سلام خسته نباشد. یکسال عروسی کردم اما خسته شدم هم همسرم از نامزدی تا الان حرف و حدیث بود تحمل منم حدی داره کاری کردند که بگم متنفرم از همشون مخصوصا پدر و مادر وخواهرشوهر به ظاهر مهربون. آخه تا کی میتونند این همه پست باشند که راضی نباشند بچشون خوشبخت بشه بخوایم چیزی بخریم حرف و حدیث. یا هر کاری پدر شوهمر معلم بازنشسته است دخترش پرستار. تو تعجبم آخه آدم فرهنگی راضی به خندیدن فرزندشم نیست.  به خدا خستم خیلی حرف ها است که براتون بگم نمیخوام یادآوری کنم.  از یک طرفم حاملم شوهرم نظامی ۱۵ روز نیسش  عوض اینکه مدارای حالم باشند برعکس باعث ناراحتی من هستن کم میرم  ولی نمیدونم چیکار کنم حس میکنم افسردگی گرفتم 

اطلاعات تکمیلی

سن ۲۶ جنسیت زن شغل فعلا خونه دار وضعیت تاهل متاهل
پاسخ مشاور

مشاور خانواده

سلام دوست خوبم 
در حال حاضر شما باید فرزند و همسرتان را اولویت اول زندگیتون قرار بدهید 
رفت آمد رو تا حد امکان کاهش بدهید و در برابر خانواده ایشون با احترام برخورد کنید، اما سعی کنید حرف ها و رفتار هاشون رو به دل نگیرید 
کوتاهی های اونها رو مرور نکنید 
تصور کنید اصلا وجود ندارند و شما هم احتیاج به کمک اون ها ندارید 
با فکر کردن به این موضوعات و مشغول کردن ذهنتان به اون ها به خودتان، فرزند و همسر تان آسیب میرسانید
هیچ توقعی از خانواده ایشون نداشته باشید و برای حرف های اونها اهمیت قایل نشید به مرور زمان رفتار اونها در اثر بی تفاوتی شما بهتر خواهد شد 
 

تجربه شما

اولین نفری باشید که نظر میدهید
login captcha