ناراحتی از بی توجهی های همسر

خیلی خستم کرده شوهرم اینکه اینهمه مشکلات پولی داریم به کنار   

اخلاق شوهرمم افتضاح شده نه محبت میکنه یکسره میگه زن فلانی خوبه ،زن فلانی چقدر به شوهرش اهمیت میده  با اینکه انقدر بهش اهمیت میدم . چند وقته هم از حرفای خودش و هم از این مشکلات زندگی یکم ناراحت بودم و کم حوصله اینم یکسره گیر میداد که چایی بیار، غذا بیار منم حوصلشو نداشتم یکسره دعوا می کردیم. مثلا یک خورده لباس دارم  همش میگه  چقدر لباس داری این همه لباس واسه چیه البته با لحن بد و تیکه .و اینکه میگفتم برم یک خورده خرید کنم میگفت غلط میکنی .منم گفتم اینهمه اطرافیانم خرید میکنن چی؟ میگه تو در حد اونا نیستی در حالیکه اونا یکم به شوهراشون اهمیت نمیدن درحالیکه شوهراشون دنیارو به پاشون میریزن. خیلی خسته شدم از اخلاقای شوهرم تحملشو ندارم دیگه بهش میگم روحیم خیلی بد شده  بریم یک تفریحی میگه نمیریم تو لیاقت نداری    امروز اومدم خونه مامانم میخواستم الان بهش زنگ بزنم بگم دیگه خسته شدم از این کارا و رفتارات من مگه چند سالمه و تو این همه مشکلات تو این همه سر به سرم میزاری و اذیتم میکنی اصلا درکم نمیکنی تو اگه دلت به زنای مردم دیگه چرا منو گرفتی ؟ منو گرفتی که تیکه بندازی و اذیتم کنی من چیم از زن فلانی کمتره  که این همه میری تو موخم درحالیکه اون شوهرش دنیارو به پاش ریخته بهش میگم واقعا خسته شدم خیلی ناامید شدم از زندگی وقتی پیش مردم میگی غلط کردم زن گرفتم منم میفهمم که دیگه از من زده شدی از من خوشت نمیاد منم خسته میشم ناراحت میشم  دلم میشکنه خیلی ناراحتم ازت دیگه کم کم دارم خسته میشم ازت زده میشم . دیگه گفت دوستم پیشمه روم نشد بگم ولی خیلی دلم پره ازش از رفتارای مسخرش به نظرتون بهترین کار چیه؟