2794

با سلام خانمی ۳۰ ساله هستم و همسرم ۳۴ سالشه. ۱۳ ساله که ازدواج کردیم دو تا دختر ۹ و ۲ ساله داریم و من در کل آدم خیلی حساسی بودم و هستم طوری که دیگه همه فهمیدن تقریبا . یعنی همش دنبال شوهرمم که کجا میره با کی میره دیر اومد یا ....و اینم بگم که خیلی دوستش دارم و اونم همین طور از رفتاراش مشخصه و خودشم بهم گفته. حالا میخوام از اتفاق یک سال اخیر براتون توضیح بدم بطور خلاصه .

یک سال پیش متوجه بعضی از رفتارای همسرم شدم نمیدونم ولی احساس میکردم نسبت بهم سرد شده و اینکه کارش شرکتیه و اونجا همکار خانم هم داره چند وقت بود که با ماشین خودش میرفت شرکت یعنی با سرویس نمیرفت و بجای اینکه زودتر بیاد منزل کمی دیرتر می آمد و همین باعث شده بود که همش بحث کنیم و بهش میگفتم دیگه با ماشین نرو و بهش شک کردم و گوشیشو چک میکردم که یک پیام دیدم تو گوشیش با این موضوع: (میخواستم بگم دارن گلها رو می ریزن تو دیگه مواظب باش تو رو اشتباه نندازن آخه خیلی گلی) و من این پیامو در حالی دیدم که پاکش کرده بود و من تو حافظه گوشی دیدم بهش گفتم و نتونست انکار کنه و گفت تو شرکت طبیعیه و گفت که میدونم اشتباه کردم و اینا و منم به کسی نگفتم تا یک ماه گذشت و من بدبین تر شدم و ماه رمضان بود شوهرم طبق معمول با ماشین میرفت شرکت و بعداز ظهر که اومد فهمیدم روزه نیست و ناراحت سدم و بحث کردیم و پنهانی رفتم گوشیشو چک کردم دیدم با یک نفر قرار بیرون گذاشته بوده و .... بهش گفتم و فقط عصبانی شد و گفت تو دیگه خیلی گیر میدی و رفت و برای اولین بار تا صبح نیومد و هیچ خبری نشد و صبح پیام داد که الان به دوستم گفتم و گفت که اون به خانومش پیام داده بوده و منم گفتم بگو خانومش زنگ بزنه در ضمن من شماره همون کسی که پیام داده بود رو برداشته بودم محض اطمینان. و خلاصه بعد دو سه روز اون شماره باهام تماس گرفت و خانم بود و گفت همسرم از گوشی همسر شما بهم پیام داده سوتفاهم نشه.

اما من فراموش نکردم و شمارشو داشتم و بعد چند ماه متوجه شدم همه اینا نقشه بود و این خانم همون همکار شوهرم بوده که اولین پیامو تو گوشیش دیده بودم و شوهرم این صحنه سازیارو کرده که من متوجه نشم ولی از اونجایی که من شمارشو تو گوشیم ذخیره  کرده بودم وقتی اینستاگرام نصب کردم اسم همون همکارش تو لیست بالا اومد و قضیه اینجوری لو رفت. وقتی به شوهرم گفتم خیلی خیلی پشیمون بود و گفت دو ماهه دیگه هیچ رابطه ندارم البته گفت که رابطم در حد ۵ یا ۶ بار بیرون رفتن بوده و پیام دادن. و خلاصه اینکه حتی حاضر شد بخاطر من دیگه شرکت هم نره و ماشینم بفروشه و منم گفتم باید اونو ببینم شوهرم اول گفت ولش کن همه چی تموم شده فهمیدم اشتباه کردم ولی من گفتم فقط باید ببینمش و شوهرم حتی منو همونجا برد جلو شرکت و گفت خودت برو بگو نگهبانی صداش کنه بیاد بیرون و رفتم و دیدمش و گفتم که دروغاتون لو رفت و همه چی رو فهمیدم و الانم تقریبا یکسال از اون ماجرا میگذره ولی من همچنان شکاک و بدون اعتمادم با اینکه تو این یکسال دیگه چیزی ندیدم و شوهرمم ماشینو فروخت بخاطر من و حاضرم بود کارشم از دست بده ولی خودم قبول نکردم و از این ماجرا هم هیچکسی خبردار نشد .حالا راهنماییم کنین چیکار کنم شوهرمو خیلی دوست دارم اونم همینو میگه فقط اون بهم از اولم میگفت خیلی بهم گیر میدی خسته شدم در ضمن من با هیچ کدوم از دوستاشم نمیزارم رفت و آمد کنه خودم واقعا خسته شدم چه کنم تو رو خدا بگین؟ و اینم بگم همه فامیل حسرت شوهرم و زندگیمو میخورن.


اطلاعات تکمیلی

سن ۳۰ جنسیت زن شغل خانه دار وضعیت تاهل متاهل
پاسخ مشاور

مشاور خانواده

با سلام و احترام. دوست عزیزم متوجه هستم که شما به همسرتان خیلی علاقه دارید و در ذهن خودتان به خاطر همین علاقه  و احتمالا ترس از دست دادن ایشان است که دائما نگران هستید و ایشان را چک میکنید اما به خاطر داشته باشید که همسر شما چه تقصیری دارد که برای بر طرف کردن این حس در شما باید همیشه به کنترل شدن تن دهد؟ میدانید که ذاتا انسان ها نیاز به آزادی دارند  و وقتی این آزادی تهدید شود اغلب تلاش میکنند که از بند رها شوند و این رهایی میتواند اثرات نا مطلوبی را به بار آورد؟با این کار شما بیشتر از همسر خود دور میشوید. زیرا هم دائما آزادی ایشان را سلب میکنید و باعث میشوید حتی در مواقعی که مسئله خاصی وجود ندارد از ترس ناراحتی شما ایشان پنهان کاری کنند و هم با رفتار هایتان این پیام را به ایشان میدهید که تو آدم قابل اعتمادی نیستی و به این خاطر من تو را چک میکنم. 

این بی اعتمادی شما ریشه در کودکی شما دارد و نیاز به تحلیل و بررسی دارد و تا زمانی که این مسئله کشف و برطرف نشود این داستان ها ادامه دارد. پس لطفا در اولین فرصت از یک روانشناس زبده کمک بگیرید تا در جلسات حضوری بتوانند ریشه این مسائل را با همکاری شما کشف و حل نمایند. موفق باشید.

 

تجربه شما

اولین نفری باشید که نظر میدهید
login captcha