سلام .من ۷ ساله ازدواج کردم و در حال حاضر باردار هستم. از ابتدای زندگی، پدرم مشکلات مالی خیلی زیادی داشت .از وقتی ازدواج کردم همسرم جاهای زیادی دستشو گرفت و کمکش کرد.
ولی الان اوضاعش بازم خیلی بدتر شده و به آخر خط رسیده. پدرم ۵ تا داداش داره ولی هیچکدوم حاضر نیستن کمکش کنند.
من و همسرم از لحاظ عاطفی و مالی هیچ مشکلی نداریم و خیلی زندگی خوبی داریم.
ولی همسرم دیگه حاضر نیست به بابام کمک کنه و میگه داداشاش باید پشتش باشن و کمکش کنند.
چیکار کنم واقعا کلافه شدم و کل زندگیم فکر کردن به مشکلات بابام شده.خودم هیچ مشکلی ندارم مشکلات اون داره دیوونممیکنه.
همسرم هم که دیگه کلا خودشو کنار کشیده
به غیر از خودم یک داداش دارم که اونم دانشجو هست و درآمدی نداره.
به من بگین چیکار کنم .همسرم دیگه حتی اجازه نمیده باهاش درد و دل کنم چون زود عصبانی میشه.
احساس تنهایی میکنم .آرزومه بابای منم یک زندگی نرمال و متوسط داشته باشه نه اینکه دائم به فکر خودکشی باشه...
مادرم هم مریضه و همیشه غصه داره.
اینم بگم بابام هیچ دارایی نداره و همه رو فروخته ولی مشکلاتش روز به روز بیشتر میشه.
خواهش میکنم راهی جلوی پام بذارید .کارم شده گریه کاری هم از دستم بر نمیاد.
به نظرتون همسرم کار درستی میکنه و باید به حرفش گوش بدم؟ اون میگه اصلا نباید به مشکلات خانواده پدریت فکر کنی و خودتو درگیر کنی و اونا رو باید به حال خودشون بذاری.
تجربه شما
اولین نفری باشید که نظر میدهید