با سلام و احترام. دوست عزیزم متاسفم که شرایط بسیار سختی را پشت سر گذاشته اید. در مورد همسرتان و رفتار ایشان باید بگویم که ایشان سال های سال با این خصوصیات و خلقیات زندگی کرده اند وکنار گذاشتن این رفتار ها سخت است ومهمتر اینکه اصلا تغییر در آن را خواستار نیستند و یا شاید آنها را اشتباه هم نمیدانند. ضمن اینکه مهمترین اصل در تغییر یک انسان پذیرش این نکته است که من دارای رفتار های نا مناسبی هستم و میل به ایجاد تغییر دارم که متاسفانه همسر شما چنین دیدی ندارند. خصوصا که خطایی هم این وسط شکل گرفته و تلاشی هم در جهت حل آن و اعتماد سازی و ترمیم رابطه شکل نگرفته پس انتظار تغییر را از ایشان نداشته باشید. شما میتوانید دید و زندگی خود را تغییر دهید. بارها گفته اید که هر چیزی را تحمل کرده اید که طلاق نگیرید اما آیا چنین دیدی درست است؟ گاهی نگه داشتن زندگی ای که تماما زجرو عذاب است و طرفین در جهت ترمیم ان قدم بر نمیدارند و موانعی وجود دارد که شرایط بهتر نمیشود به شدت آسیب زا تر از جدایی ست. به این موضوع فکر کنید که کودک شما در محیطی که دائما تشنج است و هیچ عشقی نیست و مادری که همیشه حال بدی دارد و دائم خود زنی میکند یا پدری که تهدید کننده و بی مهر است و فقط سعی در بردن آبروی مادر را دارد چه طور میتواند رشد کند و فردی سالم باشد؟ شما با این محیط متشنج بیشترین آسیب را پیش کش کودکتان میکنید. در حالیکه اگر کودکتان با مادری شاد تر و در محیطی آرام تر زندگی کند شانس این را دارد که زندگی بهتری داشته یاشد. به این موضوع فکر کنید. موفق باشید.
تجربه شما
اولین نفری باشید که نظر میدهید