سلام خسته نباشید میخوام موضوع رو تا جایی که بتونم براتون خلاصه بگم ما طبقه پایین پدرم زندگی میکنیم در واقع شب عروسیم خونه رو هدیه دادن بهم الان ۲ سال زندگی میکنیم ما رفتیم خونه یکی از آشناها که فاصه اش از شهر ما ۲ ساعته مادرم بهم گفت اگر رفتید کلیدهای خونه خودتون رو بزارید برای من شاید کاری پیش امد من یادم رفت بزارم رفتیم و بعد ۳ روز برگشتیم اول که با مادرم احوالپرسی کردیم خیلی ناراحت بود همسرم ازم پرسید چرا مادرت انقدر ناراحته گفتم نمیدونم گفت دیگه نریم بالا خونشون
..تا اینکه دوباره همسرم رو راضی کردم و رفتیم خیلی هم خوب بود اما مادرم وقتی همسرم رو میدید خیلی قیافه میگرفت همسرمم همینطور تا اینکه دیشب همسرم خونه نبود مادرم اومد گفت چرا نمیاید بالا قهرید؟ گفتم نه گفت بابا اگه نمیتونید زندگی کنید پاشید از تو خونه و اصلا مهلت نداد من چیزی بگم خواهش میکنم کمکم کنید من باید چیکار کنم؟ شوهرم دنبال خونه میگرده و میگه طلاهاتو بفروش مادر و پدرم رو خیلی دوست دارم و همینطور همسرم. چی میتونه کمکم کنه؟؟
سلام دوست عزیز.
بهتره که به همسرتان بگویید که مادرتان منظوری نداره چون سو تفاهم شده وگرنه دل مادر و همسرتان پاکه و اینکه بداند همسرتان مقصر نیست.
همچنین از مادرتان بپرسید که علت ناراحتیشان از همسرتان چیست؟
بعد از علت یابی برای رفع مشکل اقدام کنید.
تجربه شما
اولین نفری باشید که نظر میدهید