سرد شدن زندگی زناشویی

سلام و خسته نباشید. ممنون میشم اگه جوابمو بدید چون واقعا از همه چی خسته شدم.

من یک ساله ازدواج کردم. شوهرم گل سرسبد فامیل بود. از نظر اخلاق رفتار کردار انتخابش کردم و با هم ازدواج کردیم زندگیمونو ساختیم از برنامه از آینده ازهمه چی. ازدواج کردیم یک ماهه اول همه چی خوب بود. بعد خراب شد. اسم نوشتیم براش برای کاردولتی یک اتفاقی افتاد و رفت بازداشتگاه و براش سابقه شد و سرکارم نرفت. با اینکه همه کاراشو کردیم. بعد از چند وقت با دوستای خراب نشست و برخاست کرد و معتادشد به کراک و به کمک پسرعمش بردیمش یک شهر دیگه و ترکش دادیم که کسی نفهمه. منم پیش کسی جز پدر و مادرش نگفتم. و اون دو ماهی که تو کمپ بود بدترین روزها رو داشتم و برای همه نقش بازی میکردم که همه چی خوبه. و بهم خوش میگذره اومدم مسافرت. از کمپ اومد بیرون. قول داد درست بشه. بره همون کار آزادشو ادامه بده و بره دانشگاه درسش رو ادامه بده. اما تنبل بازی هاش نذاشت پیچوندناش تازه خوب شده بودیم که نامه از دادگاهش اومد برای اشتباهی که کرده بود و باید بره زندان ۲۲ ماه. دنیا روی سرم خراب شد. نمیتونم پیش کسی بگم با کسی بگم.حرف بزنم.واقعا موندم