2794

فراموش نکردن همسر اول

نام ارسال کننده محرمانه می باشد 107 بازدید

سلام من ازدواج دومم هست همسرمم همینطور. از زندگیم راضی هستم فقط خانواده شوهرم خیلی از زندگی قبلی شوهرم حرف میزنن از اینکه بخاطر اون چیکارمیکرده یا خیلی دوسش داشته . همین دیشب مادرش گفت تا چند وقت قبل که ازدواج کنید شوهرت میگفته من هنوز اونو میخوام و دیگه ازدواج نمیکنم با این حرف مادرش دیگه قاطی کردم شوهرم که از راه رسید مثل همیشه با روی خوش و خندان ولی من دعوای بدی راه انداختم و گفتم تو که دلت پیش اونه بیخود ازدواج کردی بعد هم تمام حرفای بقیه رو بهش گفتم اونم قسم خورد گفت تازه دارم میفهمم زندگی یعنی چی و با اون خوشبخت نبودم...نمیدونم چیکارکنم چطور رفتارکنم با بقیه هر وقت که اینطوری میگن از زندگی بیزار میشم و فقط حرفای اونا تو ذهنمه

اطلاعات تکمیلی

سن 28 جنسیت زن وضعیت تاهل متاهل
پاسخ مشاور

مشاور خانواده

با سلام 

ميتوانم احساساتتان را درک كنم شنيدن گذشته زندگی شريک زندگی براي هركس دشوار است .بيان گذشته و مرور خاطرات چه توسط همسر چه خانوادشان باعث سردی روابط و دوری افراد ميشود .وقتی همسرتان با روی گشاده به طرف شما ميايد و صادقانه بيان ميكند مفهوم زندگی را تازه فهميده خود عامل دلگرم كننده ايی ميتواند باشد و ميتوان باعث آرامش شما شود .

افراد ميتواند هركس را دوست داشته باشند بايد درک كرد كه نميتوان گذشته را پاک كرد اما ميتوان درک كرد كه گذشته تمام شده و در حال نيست 

با آرامش و زبان خوش از همسرتان بخواهيد از گذشته حرفی نزند حساسيت خود را بيان كنيد و در صورت امكان از همسرتان بخواهيد تا با خانواده خود در اين مورد صحبت كنند

تجربه شما

اولین نفری باشید که نظر میدهید
login captcha