2794

دخالت خانواده همسر و تصمیم برای مستقل شدن

نام ارسال کننده محرمانه می باشد 67 بازدید

باسلام و وقت بخیر 

من ۱سال عروسی کردم و بخاطر اجبار خانواده همسرم  مجبور شدم برم طبقه بالاشون و زندگی کنم.

اولش فکرمیکردم که خیلی خوب و مهربان هستن و میتونم پیششون زندگی کنم ولی در دوران عقد متوجه شدم که اینجوری نیست و زندگی پیش اونا واقعا سخته

در دوران عقد موضوع رفتن از اونجا رو مطرح کردیم که با برخورد خیلی بدی روبرو شدیم که به هیچ عنوان اجازه ندارید از اینجا برید تا آخر عمر باید پیش ما زندگی کنید  و ما رو تهدید کردن اگه برید فلان اتفاقها می افته و ما رو نفرین میکنن و این چیزا

همسرم خیلی خوبه ولی همش بخاطر اونا با هم بحث داریم همیشه می گفت بزار عروسی کنیم خوب میشن الان اولشه و اگه بد بودن میریم ولی عروسی هم کردیم و هیچ تفاوتی نداشت ... 

اگه یک روز بریم جایی زنگ میزنن که چرا نیومدین خونه چرا خونت ول کردی رفتی جای دیگه موندی شب یا اینقدر زنگ میزنن که آدم مجبور میشه گوشیشو خاموش کنه  همش از من سوال میکنن کجا بودی و کجا میری میخوان همه زندگیمو واسشون توضیح بدم  یا میگن هر جا میری دخترمون هم ببر با خودت جوری که الان من مثل دزدا در خونم رفت و آمد میکنم که مبادا صدایی بشنون و بفهمن که ما خونه هستیم یا داریم میریم بیرون حتی جرات شکوندن یک گردو در خونم ندارم حتی نمیتونم یک میخ بزنم به دیوار با کوچک ترین صدایی میان در میزنن هیچکس حتی خانوادم هم خونه من نمیان چون تا بیان اینا هم میان میشینن اصلا نمیگن زشته و مهمان دارن آخرشم وقتی خانوادم یا دوستم میخوان برن از لای در نگاه میکنن انگار دزد بود خونه من نه خانوادم ... یک روز خوش و با آرامش در خونم نداشتم واسه اینکه  انتظار دارن من هر روز برم خونشون هر روز یعنی یک روز نرم دیگه دیونم میکنن .من کاری به همسرم ندارم میگم هر وقت دوست داری برو ولی تا میره بهش میگن بگو زنت بیاد آخه من دیشب خونشون بودم بازم گیر میدن بگو بیاد شوهرمم به اجبار میگه بیا چون مادرش گفته باید من برم ،نرم ناراحت میشه هرچی میگم کار دارم و نمیتونم فایده نداره انقدر به من زنگ میزنن و گیر میدن که هرروز از خونه فراریم به بهانه مختلف واقعا خسته شدم دیگه یا گوشیمو خاموش میکنم که فقط زنگ نزنن .یک ساله هر روز یک بهونه مختلف آوردم که شاید دست بردارن ولی فایده نداره نمیدونم چیکارکنم دیگه 

میخوام از اونجا فرار کنم ولی نمیزارن هیچ بهونه خوبی ندارم واسه رفتن هرچی بگم یک چیزی جوابمو میدن اصلا نمیتونم اسم رفتن بیارم فکرشم میکنم که بگم میخوایم بریم چه دعوایی میشه و چه حرفایی به من میزنن واقعا حس میکنم مثل یک اسیری هستم که هیچ راه نجاتی نداره... واقعا خسته شدم

ممنون میشم شما کمکم کنید و یک راه حل بدید؟

اطلاعات تکمیلی

سن ۲۴ جنسیت زن وضعیت تاهل متاهل
پاسخ مشاور

مشاور ازدواج

دوست عزیز سلام
برای جلوگیری از دخالت خانوده‌ها به هر دلیلی که باشه، باید زوجین خودشون رو مجهز به یادگیری بعضی مهارت‌ها کنن و آموزش‌هایی رو کسب کنن و به کار بگیرن. از جمله، مهارت رفتار جرات‌مندانه و مهارت مذاکره، حل مساله و مدیریت هیجان‌ها؛ که همه این مهارت‌ها اکتسابی هستند. به این‌معنا که با تمرین و ممارست می‌توان اونها رو یاد گرفت و عمل کرد.
بدون شک اگر زوجین با هم ارتباط صمیمانه بیشتری داشته باشن و به یکدیگر بیشتر نزدیک بشن، افراد دیگر کمتر می‌تونن بین اونها نفوذ کنن. بنابراین باید راه‌های ایجاد صمیمیت بیشتر رو یاد بگیرند و به جای اینکه قصد کنند خانواده رو به عنوان یک حریف ببینن که بخوان از میدون به درش کنن باید این‌طور نگاه کنند که خانواده جایگاه خودش رو داره، من باید کاری کنم و رفتاری داشته باشم سرشار از صمیمیت تا جایگاه خودم رو بالاتر از جایگاه خانواده ارتقا بدم. در این صورت نیازی به جنگ و مبارزه نیست بلکه فقط باید تلاش کنیم که جایگاه خود رو با رفتار درست تثبیت کنیم. خانواده هم در مقام خود باقی است. برای رسیدن به این مرحله از رشد افراد می‌تونن روی افکار و شناخت‌های خودشون کار کنن و آموزش‌های لازم رو کسب کنند. این آموزش‌ها هم در راستای ایجاد صمیمیت بیشتر زوجین نقش دارد.
یکی از نکات مهم در زمان مواجه شدن با دخالت خانواده همسر در زندگی مشترک، مدیریت احساسات و هیجانات ناخوشایند هستش چرا که اگر نتونید مدیریت خوبی روی احساساتتون داشته باشید، احتمال برخوردهای نپخته هم زیاد می شه. پس پیش از انجام هر اقدام دیگری سعی کنید روشی مناسب برای مدیریت احساساتتون پیدا کید تا به این ترتیب مانع فوران احساسات ناخوشایند و برخوردهای نادرست بشید. یادتون باشه هر چقدر بتونید احساساتتون رو بهتر مدیریت کنید، بهتر می تونید از پس مدیریت کلی ماجرا براومده و رابطه خود و همسرتون رو هم از تاثیرات سوء این ماجرا دور کنید.
همانطور که هر نوع رابطه اجتماعی حد و مرزی دارد، رابطه بین همسران با خانواده هایشان هم باید حد و مرزی داشته باشد که با توافق طرفین تعیین می شود. بنابراین حریم‌ها رو تعیین و حفظ کنید. برای این کار بهتره میزان رفت و آمد به خانه پدری همسرتان و میزان ارتباطات کلامی رو که باید داشته باشید، مشخص کنید. به نظر می‌رسه که زندگی شما در کنار مادر شوهرتان مانند یک آکواریوم تمام شیشه‌ای ست؛ بهطوری که ایشون می‌تواند هر حرفی و هر کاری بین شما و همسرتون رو بشنوه و ببینه و هر طور می‌خواد ایراد بگیره؛ در نتیجه بهتره در کمال احترام و رعایت حرمت‌ها، میزان و سطح رفت و آمد خود رو کنترل کنید.
براي آموختن رفتار قاطعانه بيشتر تلاش كنيد تا وقتي مادر شوهرتون با حرفهاش باعث ناراحتي شما ميشه يا به حريم خصوصيتون وارد ميشه،از خودتون دفاع كنيد و با رعايت احترام وجايگاه وي بهترين پاسخ رو بدهيد.
استفاده از خدمات حضوری روانشناسی در کسب این مهارتها بسیار موثر هستش.
شاد و پیروز باشید.

تجربه شما

اولین نفری باشید که نظر میدهید
login captcha
پرسش ها و پاسخ های مشابه

مستقل شدن همسر

پاسخ سلام عزیزم، من دقیقا متوجه مشکل نشدم اما اگرمنتظورتون عدم مسولیت پذیری همسرتون در مورد مسایل اقتصادی در زندگی مشترکتون هست باید بگم بدون بحث یا ایجاد احساسهای ناخوشایند تقریبا این امرناممکنه ، پس از ب...

وابستگی به‌ دیگران و مستقل شدن

پاسخ سلام وقت بخیر برای اینکه بتونید مستقل بشین باید تمرین کنید قدم اول شناخت خودتون و توانایی هاتون هست ، بعد هم از کارهای کوچیک شروع کنید که به تنهایی انجام بدید و بعد از انجام هر کار خودتون رو تشویق کن...

وابسته بودن همسر و مستقل نبودن

پاسخ سلام و وقت بخیر اینکه شما خودتون فرمودین بنا به شرایط پیش اومده وابسته مادرشون هستن و به نوعی احساس مسئولیت میکنه نسبت به اونها و قطعا حساسیت بالایی داره ، از طرفی شما به هردلیل یا با زور یا علاقه ب...

پسرم مستقل بلند نمیشه

پاسخ سلام، تا سن ۱۵ ماهگی برای راه رفتن فرصت دارد.