رفیق بازی همسر

من شوهرمو خيلی دوست دارم اونم ميگه دوستم داره يعنی می فهمم دوستم داره ولی يک مشکل بزرگ دارم اونم اينکه خيلی بی فکر هست يک روز در ميون وقتی پول داره ميره دنبال رفيق بازی و نوشیدنی های غیرمجاز خوردن وقتی ميخوره من حس ميکنم مردم خيلی حس بدی دارم ولی نميتونم باهاش قهر کنم. اول رابطه خيلی قهر کردم بحث کردم باهاش صحبت ميکردم اونم يک مدت نميخورد دوباره ميرفت ميخورد ولی الان نميدونم ازش ميترسم نميدونم از آبروم ميترسم اصلا نميدونم چه حسی فقط سکوت ميکنم و گريه. اينم بگم وقتی ميخوره اگه بحث کنم منو ميزنه حرفای خيلی بدی بهم ميزنه حرفای که اگه هرکسی جای من بود يک روز پيشش نمی موند حالم خيلی بد ميشه وقتی ميخوره دلم از زندگی سير ميشه. در خونه باباش اينا زندگی ميکنيم شايد سالی يک بار برم خريد. يک دکتر پول نداره من برم دلم فقط به خودش خوشه که اونم با اين کاراش حالمو بدتر ميکنه قبلا چند بار خواستم خودکشی کنم ولی بخاطر خانوادم اينکارو نکردم الان فقط گريه ميکنم و تو خودم ميشکنم نميتونم باهاش قهرباشم نميتونم دوستش نداشته باشم وقتی خورده حالم ازش بهم ميخوره ولی وقتی حالش بهتر می شه مثل قبل باهاش رفتار ميکنم من چيکار کنم حالم خوب بشه دلمو به چی خوش کنم تازه با دخترها هم چت ميکنه راستش بهم خیانت هم کرده ولی من ... ميشه کمکم کنيد من چيکار کنم زندگيم بهتر شه؟