احساس افسردگی و حال بد

سلام .من 26 سالمه لیسانس دارم و بیکارم از وقتی که درسم تمام شده و هیچ فعالیت خاصی ندارم شرایط روحی خوبی هم ندارم چون من آدم شدیدا فعالی بودم و توی جامعه فعالیت زیادی داشتم کلا کار بیرون از خونه رو می پسندم و همش توی خونم .خیلی کم پیش میاد حتی از خونه هم بیرون برم همه نوع کاری هم بلدم خیلی از هنرهایی که دخترهای امروزی بلد نیستن هم بلدم اما هیچ انگیزه و حوصله انجام دادن هیچ کاری رو ندارم تا میخوام دست به یک کاری بزنم سریع پشیمون میشم یا نصفه و نیمه ولش میکنم احساس میکنم یک آدم بی خاصیتم. که به درد هیچی نمیخوره همش افتادم کنج خونه سرم توی گوشی هیچی خوشحالم نمیکنه هیچی حالمو خوب نمیکنه فقط یک دوستی توی زندگیم هست (مذکر) فقط وقتایی که با اون در ارتباطم حالم خوبه فقط اون میتونه منو بخندونه اون میتونه منو از این شرایط کسالت آورم بیرون بکشه. نا گفته نماند که چند وقتی هست که بدجوری عاشقش شدم حالا نه صرفا به دلیل تنهاییم کلا اخلاقیاتش و رفتارهاش و ایمانش . کلا معیارهای منو همشو یک جا داره. اما نسبت به حس اون اطلاعی ندارم. و شدیدا هم بهش وابسته شدم غیر ممکنه در روز چندبار باهاش حرف نزنم غیر ممکنه بتونم ازش بی خبر باشم و اینکه این وابسته شدن بهش خیلی داره اذیتم میکنه هر روزم تصمیم میگیرم که امروز بهش پیام ندم یا اگه اون پیام داد جوابشو الان ندم یکی دو روز بعد جوابشو بدم اما نمیتونم نمیشه. هی میخوام خودمو ازش دور نگهدارم نمیشه بازم اینو میدونم که دلیلش این بیکاری و تنهاییمه اگه میشه راهنماییم کنید بگید با این شرایط چیکار کنم...