2794

خیانت همسرم را فراموش نمیکنم

نام ارسال کننده محرمانه می باشد 191 بازدید

سلام. من و شوهرم خیلی عاشق بودیم و ازدواج کردیم یکی دو سال بعد ازدواج که دنیای مجازی پیدا شد شوهرم خیلی آبرومند و سربه زیر بود اما در تلگرام که رفت کمی باهام سرد شدو با دخترهای تلگرام حرف میزد. چند بار بهش گفتم که کارش اشتباهه اما گفت که تو زنمی و عشقمی و اون ها واسه وقت گذرونیه تا اینکه من از لجش با یک مرد در کشور باکو آشنا شدم و در واتساپ باهاش حرف میزدم و شوهرم فهمید و من گفتم که بهش هشدار داده بودم که اگه باهام سرد شه و در تلگرام بادخترها گپ بزنه منم ازش فاصله میگیرم. و یک روز درخونه بودم که شوهرم پیامهای منو با اون مرد خوند و گفت منو دوست داری منم گفتم نه در حالیکه عاشقش بودم و هستم اما خیلی ازش دلخور بودم خیلی. خلاصه من لباس پوشیدمو گفتم طلاق میگیرم و دوست ندارم گذاشتم رفتم گفت اگه بری از در بیرون دیگه برنگرد گفتم هرگز و رفتم بیرون در شنیدم که گریه کرد و وسایل و زد ریخت اما رفتم. ازاون ماجرا چند روز گذشت و فهمیدم رفته شهر دیگه.منم با اون مرد اخت گرفته بودم و یک روز گفت که منو نمیخواد من خیلی داغون بودم و قرص اعصاب مامانمو خوردم بعد شوهرم اومد به نظرم و تو خیالاتم بهم گفت چرا داری میمیری و تنهام میذاری منم یک دفعه حالم بد شد اما زورکی رفتم به خانوادم گفتم و بردنم معدم رو شستشو دادن .خلاصه شوهرمم شهردیگه بود خبر نداشت سه ماه بعد که می یاد شهرمون مادرشوهرم به دایی هاش میگه که عروسم رفته و برید برگردونیدش و اومدن و برگردوندنم. وقتی برگشتم شب بود و خونه رسیدیم و شوهرم خیلی لاغرشده بود عصبی و نگران بهش گفتم ماجرارو که چی شده بود بعد رفتنش خودکشی کردم اونم گفت منم از وقتی رفته بودم هیچ تکیه گاهی نداشتم خودم خودمو بغل میکردم و تو پارک و ترمینال و راه اهن میخوابیدم وگریه میکردم. تقریبا چند ماه گذشت اما روز همون دعواهای پارسال نزدیک میشد شوهرم باهام سردترشد و ازم جدا میخوابید. بازم با دخترها در تلگرام حرف میزد وخودارضایی می کرد بهش گفتم چرا گفت منو چند ماه ول کرده بودی و الان میپرسی چرا، خلاصه یک شب دعوامون شد و گفت برو نمیخوامت هیچ کارت از فکرم نمیره بیرون همش جلو چشممه حرفهات با اون مرد و عکس اون مرد گفت پارسال این موقع ولم کرده بودی و الان همش در فکرم میچرخه کارهات بهم گف برو چند روز ازم دور بمون منم رفتم خونه مادرم ولی از کسی شنیدم که با دو تا از همکارهاش که خانومه دوست شده و البته درحد تلفنی کلی دعوا کردم و گفت نمیخوامت برو اما من با صبوری موندم و شکستم و اما این بار ترکش نکردم اما میدونستم ته دلش هنوز دوستم داره ولی اتفاقات سال قبل اینجوریش کرده.چند ماه شده که با محبت و صبر تونستم آرومش کنم و دیگه با هیچ کس حرف نمیزنه اما این بار هم من همش اون همکارهاش یادم میاد و باهاش دعوا میکنم که نکنه باز داری باهاشون حرف میزنی.دیشب بهش گفتم نکنه بازم داری حرف میزنی و اون عصبی شد و گفت انقدر گوشیمو قائمکی دستکاری کردی و دید زدی منو که حتی در خواب هم فکر میکنم داری دید میزنی با هم دعوامون شد و گفت میخوام برم که دیگه نبینمت چون حتی حرف زدنت هم محبتت انگاری نقش هست. من گریه میکردم و عصبی شد و داد و بیداد کرد و گریه کرد و رفت اتاق و نذاشت برم پیشش. حالا نمیدونم چیکارکنم امروز. بهش چی بگم؟ چیکارکنم خیلی به دعا و راهنمایی احتیاج دارم

اطلاعات تکمیلی

سن ۳۰ جنسیت زن وضعیت تاهل متاهل
پاسخ مشاور

مشاور کودک و خانواده

سلام خانوم 30 ساله عزیز. درکتون میکنم بابت اتفاقات تلخ زندگی مشترکتون و اینکه رابطه فرازناشویی هیچ توجیهی نداره. اشاره ای میکنم به اینکه فردی که بهش خیانت شده بخواد تلافی کنه نه تنها آروم نمیشه بلکه مشکلاتش بیشتر میشه و راهش این نیست.شما و همسرت بهم فرصت دادید و دارید به زندگیتون ادامه میدید کنترل کردن هم چک کردن گوشی یاداوری گذشته  هیچ کمکی نمیکنه و اوضاع بیشتر بهم میریزه.شما سعی کنید به این باور برسید که کسی که بخواد کاری انجام بده انجام میده و ما با کنترل کردن نمیتونیم جلوش بگیریم. شما و همسرت باید کیفیت زندگی زناشویتون ببرید بالا چه عاطفی چه از نظر جنسی.پیشنهاد میکنم در این زمینه مطالعتون ببرید بالا حتما کمکتون میکنه.کتاب ازدواج بدون شکست کتاب خوبی میتونه باشه .موفق باشید دوست عزیز.اگر تغییری احساس نکردید حتما به صورت حضوری پیش زوج درمانگر مراجعه کنید

تجربه شما

اولین نفری باشید که نظر میدهید
login captcha