همسر بد دهن

سلام من هفت ساله ازدواج کردم یک پسر یک ساله ام دارم .من به خاطر همسرم از تهران اومدم شهرستان زندگی کردم. همسرم دانشجو بود درسش رو ول کرد. در زیر زمین خونه پدرش کارگاه زده من طلاهامو فروختم تا وسایل کار خرید. از اول هرچی مشکل داشت سریع طلای منو نشون میکرد منم به خاطر زندگیم میگفتم باشه. ولی این براش عادت شده صبح تا ظهر میخوابه برای کار کردنم هی بهانه داره کارم باشه کم میکنه که زیاد خسته نشه باز تابستون اوضاع بهتره که البته هر چی در می یاره پای بدهیش میره با کمک پدر مادرم یک خونه خریدم همون اول ازدواج که قسط اونم به زور ده بار نمیده یک بار میده. تازگیم یاد گرفته تا پولی به حسابم میاد سریع برمیداره از کارتم چه جوریشو نمیدونم. یا بچم چند تا تیکه طلا داره برمیداره می فروشه. دانشگاه دولتی تهران قبول شدم نذاشت برم گفت همین جا برو غیرانتفاعی یک مقدار پول از مادرم میخواستم بهم داد که هزینه دانشگاه بدم الان هی میگه از روش بهم یک چیز بده من پس میدم ولی بارها گفته پس میدم نداده. اگه ندم فحش و فحش کاری میکنه.یعنی از اول بد دهن بود. ولی من به خاطر پدر مادرم چیزی نمیگم همیشه میگم خوبه، حال منم خوبه الان به خاطر بچم چیزی نمیگم ولی دیگه طاقت ندارم. اگه به پدر مادرم بگم حمایتم میکنن ولی من دوست ندارم ناراحت بشن غصه بخورن چون فقط دو تا بچه دارن. نمیخوام پیش فامیل سرافکنده بشن. نمیگم همیشه بد دهنه ولی میل داره من هر چی پول دارم سریع بدم بهش حتی بیست تومن تو کیفمه اونو برمیداره میگه بهت شب میدم دیگه نمیده بهش میگم کار کن یکم تلاش کن میگه میکنم بعدش هزار تا حرف بد میزنه میگه نباید اصلا بهم بگی چون من کار میکنم. با زبون خوش ،دعوا هیچ کدوم راه نمی یاد کار خودشو میکنه. حسرت خیلی چیزارو رو دلم گذاشتم.حتی حلقمو فروختم گه قسط خونه بدم. همیشه کوتاه اومدم ولی دیگه طاقت ندارم کسی و هم ندارم براش درد و دل کنم. به خانواده شوهرمم نمیگم چون نمیخوام پیششون خراب بشیم یا ناراحت بشن اونام آدمای خوبین. هوامونو دارن .نمیدونم چیکار کنم. دیگه هیچ حسی ندارم فقط الکی روز و شب میکنم.