خیانت همسر و فصل جدید زندگی

سلام .خلاصه و کوتاه 6 ماهی که بهم گذشت رو میگم آخرای بارداری بودم و دقیقا توی دوران بارداری متوجه خیانت همسرم با همکارش شدم کلی حرف زدیم با هم کلی مشاوره رفتیم . کلی دعوا و گریه و اعصاب خوردی رو تحمل کردم که خدا برای هیچ بنده ای پیش نیاره ایشالا . کلی زمان صبر کردم تا خودش به زندگی برگرده نشد که نشد از طرفی برای من هر کاری میکرد تا راحت زایمان کنم از طرفی دست از سر اون دختر بر نمیداشت بصورت پنهانی البته و این خیلی منو بیشتر اذیت میکرد که تکلیف منو معلوم نمیکرد تا اینکه من چندین بار تلفنی با اون دختر صحبت کردم و متوجه شدم اونم میدونه رابطه با مرد متاهل اشتباهه و قصد نداشته به اینجا بکشه و میدونه اشتباه کرده و از این حرفا و به من قول داد تمومش کنه و حتی یک شب احیا در ماه مبارک رمضان پیام داد و ازم حلالیت خواست اما اخلاق همسرم اصلا خوب نمیشد و همچنان دلسرد و افسرده بود نسبت به زندگی منم از خانواده ها خواستم که بیان خونمون تکلیف منو بچمو معلوم کنن چون دیگه صبر کردن بی فایده بود و دوباره من با اون خانم تماس گرفتم گفت خسته شده از این رابطه اما شوهر منه که ولش نمیکنه و براش کلی مزاحمت ایجاد میکنه و بهش میگه دیگه نمیتونه بدون اون به زندگی برسه و این روحیه اون دختر رو به شدت بهم ریخته بود خلاصه اون شب که خانواده ها اومدن من همه چیزو عنوان کردم و گفتم که همسرم ول کن نیست اونجا که همسرم دید نه تنها دیگه منو نداره پدرمادرها هم از من حمایت کردن و حتی صحبتهایی که از اون دختر گفتم رو شنید دیگه تصمیم گرفت تموم کنه همه چیزو. خداروشکر رفته رفته انگار هی بهتر شد حالش و دلیل این سماجتش رو اینجور گفت که من توی یه رابطه کاری گیر کردم و یک دفعه به اینجا رسید و وقتی دیدم اخراج شد از محل کارش دلم بیشتر سوخت و خواستم ازش حمایت کنم چیزایی که از دست داده رو دوباره بدست بیاره ولی اگر گفته که بدون من راحت تره باشه من دیگه کاریش ندارم و واقعا هم دیگه تماسی ندارن انگار چون من با اون دختر خانم خیلی صحبت کردم و باهم درد و دل میکنیم گاهی البته همیشه از طرف من بوده که ببینم شوهرم بازم رفته سراغش یا نه . الان زندگیمون تقریبا از صفر دوباره داره شروع میشه چون شوهرم هم روی لجبازی که چرا این دخترو اخراج کردن از محل کارش استعفا داد با اینکه سمت مدیریت هم داشت  و الان بیکاره ، من مرخصی زایمانم تموم میشه باید برگردم سر کار نوزاد کوچیک دارم و واقعا تحمل اینکه مراقب همسرم باشم که دوباره کاری نکنه رو ندارم این همه تعریف کردم که بهم کمک کنید من برای فصل جدید زندگیم باید چیکار کنم ترس اینکه دوباره اینا بهم برگردن یا از روی کنجکاوی از حال هم خبر بگیرن با منه و اینکه شوهر من بخاطر من تموم نکرد انگار توی اجبار تموم کرده نمیدونم اگر خیلی پولدار بود هم این تصمیم رو میگرفت یا منو بچه رو رها میکرد؟ واقعا نمیدونم و به شدت خسته هستم از این فکر و خیال ها فقط دلم به این خوشه که رابطه جنسی بین ما دوباره فعال شده بر خلاف چند ماه پیش و همسرم خیلی مهر طلب شده مدام از من انتظار توجه و دلسوزی داره به شوخی و خنده میگه . مشاور محترم لطفا منو به مشاوره حضوری ارجاع نده لطفا برام بنویس تک تک جمله های شما کمکم میکنه . با تشکر