2794

خيانت در اوج عشق

نام ارسال کننده محرمانه می باشد 3654 بازدید 10 تبادل تجربه

سلام من دو سال با همسرم دوست بودم و وقتی پدرم متوجه شد خيلی بلاها سرم اومد و پای اون وايسادم و اونم تنهام نذاشت نامزد كرديم و دو سال نامزد مونديم و بعد از عروسی در اوج بوديم و پر از عشق زندگی ميكرديم و يک زندگی رويايی داشتم و صد درصد راضی بود با همه كاستی ها . الان پنج سال و نيمه از عروسيمون ميگذره شوهرم مغازه داره و هر روز يک تايم مشخصی مغازه است ديروز نرفته بود مغازه و داشتيم ميرفتيم كه من عكس رنگی از رحم بگيرم داشتم از استرس ميمردم در راه با گوشی شوهرم جی پی اس زده بوديم آدرس پيدا كنيم كه يک دفعه يک پی ام طولانی اومد از يک خانم كه من اولش شوكه شدم بعد ديگه گريه امون نميداد تمام روز رو گريه كردم بی صدا اشكام ميريخت اما تو جای عمومی بوديم نميشد كاری كرد تا ظهر كارم تموم شد تو راه ازش خواستم يک جا كنار خيابون نگهداشت و فرياد زدم و گريه كردم و فقط ازش توضيح خواستم احساس ميكردم دارم سكته ميكنم توضيحی نداشت آخه من هيچوقت براش كم نذاشته بودم تمام زندگيمون رو مرور كردم اونم گفت مزاحمم بود گفت دوستم داره و من بهش گفتم زن دارم عاشق زن و زندگيمم چند بار چت كرديم ولی من تو همه حرفا بهش همينو گفتم من زار زدم گريه كردم هر چيزی رو كه تو اين چند سال بی توقع تحمل كرده بودم رو بهش گفتم گفتم هيچوقت اذيتت نكردم چرا با من اينكارو كردی اونم گريه ميكرد و ميگفت به خدا به دين به پيغمبر من بهت خيانت نكردم من هيچ كاری نكردم اون چند بار چت كرد بهش گفتم نميخوام زنم بفهمه زندگيم خراب بشه بهت نگفتم كه فكرت خراب نشه كه اذيت نشی به خدا من باهاش بيرون نرفتم من دستمم بهش نخورده به خدا اونجوری كه تو فكر ميكنی نيست خلاصه تا شب گريه كرديم هميشه ميگفت من بدون تو ميميرم و حتی چندبار تو خواب ديده بود من دارم طلاق ميگيرم داشت سكته ميكرد خودم بيدارش ميكردم و منو بغل ميكرد و ميگفت من بی تو ميميرم منم هميشه بهش ميگفتم فقط خيانت و اعتياد تو هر مرحله ای باشه باعث طلاق من ميشه و همش با هم لعن و نفرين ميكرديم زنها و مردهای خيانت كار رو 

ديروز مامانم و بابام چندبار زنگ زده بودن جواب نداده بوديم يک دفعه اومدن خونمون نگرانم شده بودن مجبور شديم شام بيايم اينجا طاقت نياورديم گفت من ميرم خونه ميدونستم يک فكر احمقانه داره منم رفتم گفت يک ثانيه هم نميخوام بی تو مثل سگ زندگی كنم قرص يک عالمه درآورده بود بخوره و خودكشی كنه ليوان آب رو كوبيدم زمين باز گريه كرديم به پام افتاد گفت هيچكاری نكردم و اگه لغزيدم ديگه قسم ميخورم تكرار نشه بعد از كلی گريه كردن دوباره برگشتيم خونه مامانم شام رو خورديم و سرش درد ميكرد رفت اتاق دراز كشيد خوابش برد ديگه اينجا خوابيديم من الان بيدار شدم و نميدونم بايد چيكار كنم به مامان بابام نگفتم نميخوام اذيت بشن آخه شوهرم خيلی خوبه و من مثل بت می پرستيدمش و خانوادم خيلی قبولش دارن من اگه تنهاش بذارم حتما اقدام به خودكشی ميكنه چون هزار بار گفته كه تنها دلخوشيش منم 

اون خيلی خوبه هيچ اخلاق بدی نداره فقط اين پيام گند زد به خوشبختيم حس ميكنم ديگه نميتونم بهش اعتماد كنم ببخشمش و دوباره مثل سابق زندگی كنم ولی دوستش دارم و نميتونم ازش بگذرم واقعا نميدونم چيكار كنم توروخدا كمكم كنيد

راستی ما با چند تا از دوستای شوهرم رفت و آمد داريم و مثل يک خانواده ايم ديشب به يكيشون گفتم حالم بده گفت بيا خونمون حرف بزنيم نميدونم بايد بگم بهشون يا پنهونش كنم من فقط ميتونم به اون و شوهرش بگم و خالی بشم ولی نگرانم از آبرومون

ميخوام برم درخواست طلاق بدم ولی تنهايی و هيچكس رو خبردار نكنم نميدونم شايد با اينكار ميخوام خودمو به خودم ثابت كنم كه روی حرفا و عقايدم موندم 

چيكار كنم فقط خواهشا كامل توضيح بدين كليشه ای نگيد


اطلاعات تکمیلی

جنسیت زن
پاسخ مشاور

مشاور خانواده

سلام

دوست عزیز درک میکنم حال روحی خوبی ندارید . 

من میدونم الان عصبانی هستید و حق هم دارید چون اعتماد تون نسبت به همسرتون خدشه دار شده 

اما منطقی به نظرنمیرسه زندگی که با عشق و علاقه شروع کردید با یه اشتباه همسرتون خرابش کنید .

عجله نکنید کمی صبور باشید عزیزم. 

به خودتون زمان بدید بعد از اینکه عصبانیت تون فروکش کرد تصمیم بگیرید . برای خراب کردن همیشه فرصت هست


معمولا پیشنهاد میشه این جور مسائل رو با کسی مطرح نکنید. مگر در شرایط خاص چون معمولا منجر به افزایش مشکل و دخالت در زندگی تون میشود . حتما با یک مشاور صحبت کنید .


 به یک زوج درمانگر مراجعه کنید تا به کمک هم بتونید مشکلات رو حل کنید.

دوست خوبم این مسایل نیاز به جلسات حضوری دارد تا بررسی شود

علت  رفتارهمسرتون چی بوده 

شما چه سهمی داشتید

چه کارهایی میشه انجام داد

احتمال بخشش وجود دارد یا خیرو...


                            به امید آرامش 


 

تجربه شما

login captcha

نه تو رو خدا اینکارو نکن. نه فکر طلاق بکن. نه با کسی حرف بزن. باهاش اتمام حجت کن و ببخشش. وقتی هم بخشیدیش برای همیشه این موضوعو فراموش کن.  انسان جایزالخطاست. ازش تعهد بگیر ازش قول بگیر ولی ببخشش.

اگه میدونی مردت مرده. اگه میدونی تکرار نمیکنه ببخشش.

 وقتی متنت رو خوندم انگار خاطرات خودم مرور شد قشنگ حالتو درک کردم. من باردار بودم و تو شرایط روحی بدی بودم که خیانت شوهرمو متوجه شدم.خیلی اذیت شدم. وقتی دید چقد حالم بده میخواست خودشو بکشه که نذاشتم. به سختی بخشیدمش ولی بعدش دیگه اصلا به روش نیاوردم. اونم صد برابر از قبل برام بهتر شد و انگار همش میخواد جبران کنه. 

ببخش عزیزم.


عزیزم خیلی سخته. ما زنها اگه شوهرمون فرشته هم باشه یک جا گوشه ذهنمون همش نگران این هستیم که نکنه بهمون خیانت کنن. اما زمونه خیلی بد شده.اگه یکمی ایمان و شرف نداشته باشن مردها ،زنها تورشون میکنن. متاسفانه خانوم ها خیلی خائن تر از مردها هستن.رو حساب رقابت و حسادت زنانه خیلی از زندگی دیگران رو خراب میکنن.اون زنی  که میدونسته همسرت متاهل هست باز این بلا رو سر زندگیت آورد قطعا خیر تو دنیا و آخرت نمیبینه. یکمی باید معنویات خودت و همسرت رو زیاد کنی.... مردها دربرابر زنا خیلی بی دفاع هستن و سریع گول میخورن بخاطر غریزه شون.... امیدوارم بتونی ببخشیی و زندگی تو بخاطر یک زن خراب نکنی

ببخشید من هم نظر میدم . ولی دوست عزیز شدیدا با صحبت های خانم سلیمانی موافقم که به هیچ عنوان با کسی درد و دل نکن. میفهمم دلت الان بیشتر از هر چیزی نیاز به درد و دل داره. اونم با کسی غیر از همسر خودت که شاید همیشه سنگ صبورت بوده. اما اشتباه محضه الان کسی رو وارد ماجرا کنی. بخصوص یه آشنا رو. 

همچنین تاکید میکنم با هر روانشناسی صحبت نکن. متاسفانه بعضی روانشناس ها در این بحران روزهای اولیه این اتفاق به شک و تردید وجودت دامن میزنن. به یک روانشناس متبحر مراجعه کن

بذار چند روز بگذره و خودت با فکر آزاد و آرام تر تصمیم بگیر . چه بسا به هر شکلی این اتفاق حل بشه یا بخوای گذشت کنی. اونوقت برای شخصیت و رابطه ای که از خودت تعریف کردی خیلی سخت میشه بخوای تصمیم خودت رو اجرا کنی و فقط به خودت فکر کن

به نظر من به هیچ عنوان به پدر و مادر و مخصوصا به دوست خانواده ها نگید چون هیچ دردی ازتون دوا نمیشه فقط و فقط یک درد به درداتون اضافه میشه 


به هیچ کَس نگو ک بعد میشه خار تو چشت

برید با هم مشاور

خود مردها پیشنهاد میدن به نفر سوم خودشونم موقع لو رفتن گریه زاری میکنن

یعنی بخاطر یک پیام می خوای طلاق بگیری؟ به نظر من تا مدت ها باهاش سر سنگین باش که دوباره فکر این کارا نیوفته اما طلاق هرگز عزیز جان طلاق که الکی نیست مطمئن باش پشیمون میشی چون بازم مجبوری ازدواج کنی بدون همه آدما یک عیبی دارن تازه عیب شوهرت زیادم بزرگ نیست امیدوارم حال دلت خوب شه 

به نظرمن بشین باهاش حرف بزن و بهش بگو اخرین فرصت را بهش میدی .  با کسی از دوستات حرف نزن ( من این اشتباه را کردم باعث اختلاف بین ما من و شوهرم شدن) خانوادتون هم نظرشون نسبت به شوهرت عوض میشه پس ندونن بهتره . ولی یک چیزی هم هست از این به بعد شاید مثل من هر وقت دعوات بشه یاد اون پیام بیفتی ‌. روزای سختی خواهی داشت ولی جز خودت و شوهرت کسی نمیتونه کمکتون کنه البته با کمک یک مشاور

به هیچ کس نگو عزیزم بدتر به گرفتاریات اضافه میشه 

کاش متن پیامی که اومد رو هم میگفتی،ببینیم چی میشه از این پیام دریافت کرد 

درهرحال به نظر منم به شوهرت بازم فرصت بده و تو عصبانیت دست به هیچ کاری نزن

حتما بهش فرصت بده . فکر کن اگه خودت دچار این اشتباه شده بودی چه انتظاری داشتی. ببخشش و بعد از بخشیدن مثل گذشته باش. نه اینکه زجر کشش کنی و با بی محبتی این بار دستی دستی بندازیش تو راه خیانت. مردی که اینقدر خوب بوده لیاقت بخشش رو داره. به هیچ کس چیزی نگو. زن و شوهر لباس هم هستن. آبروی شوهرتو نبر اگه بگی برای خودت هم بده. چون ادامه زندگی با مردی که پیش دیگران احترامی نداره سخته. و اینکه راز تا پیش خودته رازه اگه به اونا بگی باید منتظر پخش شدنشم باشی. به پدر و مادر هم که اشتباه محضه جز بی احترام کردن شوهر و دق دادن پدر مادر نتیجه ای نداره.

حتما حتما صبح با روی خوش برخورد کن و نذار رابطتون خراب بشه