سلام بانوی گرامی
شرایط فعلی شما و همسرتان از چند منظر باید مورد بررسی قرار بگیرد. ابتدا رابطه شما با همسرتان باید به طور کامل مورد بررسی قرار بگیرد،سپس احتمالاتی که در ذهن شما برای خیانت همسرتان در رابطه وجود دارد باید بررسی شده و وجود یا عدم وجود آن مشخص شود، ویژگی های شخصیتی همسرتان و عللی که در صورت اثبات این امر باعث این رفتار شده باید مشخص و برطرف شود .
بانوی عزیز تردید و نگرانی شما را میفهمم و با وجود رفتارهای شک برانگیز همسرتان و عدم شفاف سازی برای شما درک میکنم که در موقعیت سختی قرار گرفته اید . به دلیل پیچیده و حساس بودن این مسئله لطفا به صورت حضوری به یک مشاور خانواده مجرب مراجعه کنید،پیشنهاد میکنم در کمال آرامش ایشان را تشویق به همراهی برای مراجعه به روانشناس بکنید و تا قبل از تایید شدن هر آنچه به آن مشکوک شده اید هیچ برچسبی نزده و توهینی به همسرتان نکنید ،میتوانید در صورت عدم تمایل همسرتان برای همراهی شما ابتدا به تنهایی با مشاور صحبت کنید.
موفق و شاد باشید.
نزدیک چهار ساله که یواشکی گوشی شوهرم رو چک میکنم نه پیامکی نه شماره مشکوکی. از این نظر بهش اطمینان دارم. و اینم عنوان کنم که تو مجردی شوهرخواهر بزرگتر از خودم بهم پیامک زده بود و پیشنهاد ازدواج داده بود ابراز عشق و علاقه کرده بود منم برام اهمیتی نداشت که چه حسی نسبت به من داره از اون موقع کمتر مردی میتونم اعتماد کنم خوب یادمه یکبار بیچاره خواهر بزرگم بهم گفت که همش خواب خیانت شوهرمو میبینم دقیقا سرش اومد. منم خیلی میترسم سرم بیاد. توروخدا کمکم کنید اما نگید که برم پیش مشاور رفتم اما بهم پیشنهاد داد عین یک راز حرف شوهرخواهرمو تو دلم نگه دارم تا زندگیشون از هم نپاشه منم همین کارو کردم
سلام منم سه و نیم ساله که ازدواج کردم. دو سال پیش خونه مادرم بودیم که خواهرمم اونجا بود دوتا بچه داره و با اینکه کوچکتره زودتر از من ازدواج کرده اونروز حس کردم خیلی با شوهرم گرم گرفته بود همش با همسرم بحث میکرد تو حال مینشست بدون اینکه بیاد پیش ما یا به بچه اش برسه همسر منم نسبت به من بی توجه شده بود منم مرتب پیش مادرم بودم و به درد دلاش تو اتاق گوش میدادم سرسفره یهو بعد شش سال گله های خواهرم از مادرشوهرش شروع شد اونم مخاطبش فقط همسر من بود شوهرش هم جایی دعوت بود....من یکم دلم لرزید محل ندادم.تا اینکه رفتیم خونه یکشب همسرم بهم گفت رنگ موهای خواهرات هم این رنگیه؟ بدجور جا خوردم. خیلی تو فکر رفتم حتی خوب یادمه باهاش کلی دعوا کردم. یکروزم که قرار بود برم مراسم عروسی دوستم خواهرم گفت منم برسونید مغازه شوهرم انگار خیلی دوست داشت با شوهرم تو ماشین تنها باشه رفت جلوتر از من تو ماشین نشست و منتظر من شدن دیگه اینبار نتونستم بر خشم خود فایق بیام .بهش تیکه انداختم که بفهمه جالب نیست زودتر از من سوار ماشین شوهرم بشه...ناراحت شد از ماشین پیاده شد شوهرم رفت دنبالش اون شب تا تالار همسرم نه شام خورد نه یک کلام با من حرف زد تا اینکه صبح از دلش درآوردم. یکشب هم سر این موضوع که شوهرم گفت سخت در اشتباهی بهتره توبه کنی کلی ازم دلخور شده بود جاشو جدا از من انداخت....الان نزدیک به سه ساله همش خواب خیانت همسرمو میبینم خواهرم هم تو خوابام حضور داره ....دیگه دارم دیوانه میشم مجبور شدم شوهرمو ازش دور کنم چون حس بدی به این روابط خانوادگی دارم. توروخدا کمکم کنید الان که حامله ام بازم این خوابهارو میبینم...از خواهرم متنفر شدم چون حسم میگه تقصیر اونه