همسرم را دوست ندارم

سلام . من اصلا نمیتونم همسرم رو دوست داشته باشم . از اول هم دوستش نداشتم اما همیشه سعی کردم همسری کنم . و اون چون خیلی پر حرف و تمام احساسات و ... رو میگه سعی می کنم کارایی که دوست داره براش بکنم . مثل بقیه افراد زندگی من هم فراز و نشیب هایی داشته . مثلا تمایل من برای درس و کار و مخالفت های او. البته با مشاجره های زیاد و بد و دخالت خانوادم به همشون رسیدم . اما همسرم دیگه با خانوادم رفت و آمد نمیکنه . میخواد اونا بیان و ازش عذر خواهی کنن  و از نظر من اونم رفتارهای بد زیاد داشته و باید بدون تشریفات خاص بگذره و کینه رو کنار بذار. البته خودم پیش قدم شدم و خونه خانوادش رفتم . اونم میگفت خانوادم کاری نکردن . ولی من عکس این رو معتقد بودم . اونها یه قدم در راه مشورت و محبت برنداشتند و فقط راه های قانونی پیش گرفتند . دیگه منم قطع رابطه کردم . فقط برای حفظ زندگی و بچه ها با همیم . البته روزای خوب هم داریم . اون سعی میکنه هوای منو داشته باشه . اما با کارهای خودش . با نیازهای من سازگار نیست البته من توقع هام رو گفتم و علایقم رو ولی خوب یا نمیتونه یا نمیخواد . 

من مجبورم بعضی اوقات با مادرش بیرون برم مثلا جمعه ها و.... چون اون تنهاست و مریض . اهانتی بهش نمی کنم و در کمال ادب  . اما ازش خوشم نمیاد .اصلا خونش نمیرم و همسرم ماهانه به مادرش میده که اونم هیچ اصلا برام مهم نیست و وظیفشه . 

تمام ناراحتیم از نبود رفت و آمد اقوامم به خانه ما و نیامدن اون به خانه اقوام است . 

کلا ما منطقی زندگی میکنیم تا عاشقانه 😔😔