همسرم را دوست ندارم

سلام. من و همسرم با سختی زیادی با هم ازدواج کردیم . البته بعد ازدواج فهمیدم خیلی با هم فرق داریم  من فرزند اول یه خانواده مقرارتی و کم جمعیت و همسرم فرزند آخر یه خانواده نامرتب و پرجمعیت که البته بعد از ۸ تا دختر دنیا اومده . به اینکه هیچ مسئولیتی تو زندگی نداره بجز رفتن سرکار و برگشتن کاری ندارم . با همه این مسائل عاشقش بود و حتی نصف شب که بیدار میشدم و میدیدمش کنارم و دختر ۳ سالم رو نگاه میکردم خوشحال بودم و لذت میبردم . گذشت تا ۲ ماهه پیش که منزل مادر شوهرم شهرستان بودیم که یه بحثی پیش آمد و در کمال ناباوری همسرم جلو خانوادش اونچه که نباید از دهنش بیرون میومد رو گفت . حرفایی که حتی تکرارشون برام زجر آوره . از تهمت زدن تا توهین به شخصیت و بیمار جلوه دادن من از نظر روحی . 😔

خیلی حرفای زشتی جلو کل خواهراش زد طوری که خواهراش بهش میگفتن کافیه و اون گوش نمیداد . بعد از اون جریان از زندگی بریدم . حتی دختر ۳ سالم رو ول کردم رفتم . بعد چند روز با اصرار فراوان خانوادش و خودش به خاطر دخترم برگشتم . قرار شد جلو همه ازم عذر خواهی کنه که نکرد . اما از اون روز به بعد ازش متنفر شدم . من اصلاً آدم کینه ای نبودم . ولی واقعاً دوستش ندارم دیگه . گفتم بذار زمان بگذره خوب میشم اما نشد . حتی گفتم برم مسافرت بهتر میشه  نشد . اینارم بگم خودشم هیچ تلاشی نمیکنه . هیچ جای زندگی کمکم نیست . با اینکه شاغلم  اینا مهم نیست . مهم اینه که تا یه حرف و بحثی پیش میاد اون حس تنفری که ازش دارم روانیم میکنه . دلم میخواد ازش جدا بشم . نمیدونم چیکار کنم