2794

کنکور و احساس افسردگی

نام ارسال کننده محرمانه می باشد 125 بازدید

سلام خسته نباشد. دختری 21 ساله هستم که امسال برای چهارمین بار کنکور میدم. دوران دبیرستان جز دانش آموزان ممتاز شهرستانم بودم و در کل فامیل زبانزد بودم  ولی در سال کنکور دچار نوعی بی انگیزگی و تنبلی و افسردگی شدم به طوری که ساعت مطالعم بسیار کم شد و الان یک ساله که بسیار کم درس میخونم. گاهی اوقات تصمیم میگیرم که دوباره تلاش کنم ولی بعد یه مدت بشدت روحیه ام رو از دست میدم. بیشتر اوقات ناراحتم . وقتایی که درس میخونم وسط درس خوندن حالم بد میشه و حتی گریه میکنم. وقتایی که درس نمیخونمم بازم بسیار ناراحتم که نمیتونم اونطور که میخوام تلاش کنم. امسال از طرف خانوادم بسیار بهم سرکوفت زده شد بخاطر نتیجه کنکورم. دوست دارم نتیجه خیلی خوبی بگیرم اما هر سال وضع روحیه ام بدتر میشه و کلا امیدم رو نسبت به آینده از دست دادم و از طرفی خود این بی انگیزگی بسیار زجر آوره . آیا من افسرده شدم؟ آیا باید اینو بپذیرم که نمیتونم به اهداف بزرگی که سال ها قبل برای کنکورم داشتم برسم؟  برای عدم ثبات روحیم چه نظر و راهکاری دارین؟ در ضمن برادر من اسکیزوفرن هست و دو قطبیه آیا ممکنه منم اینطور شده باشم؟ ( سال های قبل علائمی نداشتم و ثبات داشتم )

اطلاعات تکمیلی

سن 21 جنسیت زن شغل بیکار وضعیت تاهل مجرد
پاسخ مشاور

مشاور کودک و نوجوان

سلام؛ دوست عزیز گاهی اوقات در زندگی ما شرایطی پیش می آید که به شدت بی انگیزه می شویم و حوصله هیچ چیز را نداریم؛ این حالات معمولاً برای افراد زیادی رخ می دهد. زمانی که این حالات برای ما رخ می دهد دچار بی انگیزگی در زندگی شده‌ایم، یعنی یک مشکلی در زندگیمان داریم که نمیدانیم آن چیست ؟ پیدا کردن مشکلتان باعث می شود حالتان بهتر شود ، چرا که اگر بدانید چرا دچار بی انگیزگی در زندگی شدید سعی می کنید مشکل را برطرف کنید. دلایل بی‌انگیزگی می‌تواند شامل موارد زیر باشد: 1-نداشتن هدف: اولین دلیل بی‌انگیزگی در زندگی نداشتن هدف است، کشتی‌ای که در دریا نداند به کدام ساحل می خواهد برود ،انقدر در دریا می ماند تا بالاخره غرق می‌شود. فلسفه انسان این است که باید همیشه در زندگی مسیری برای رفتن داشته باشد و زمانی که احساس کند مسیری برای رفتن ندارد احساس می کند که به پایان زندگی خود رسیده است. شما باید در زندگی یک هدف داشته باشید، یک هدف کوتاه مدت یا بلند مدت، نوع هدفی که انتخاب می‌کنید در انگیزه شما برای زندگی تاثیر فوق العاده بالایی دارد. اما مهمتر از داشتن هدف انتخاب درست هدف است، اینکه هدف شما متناسب با توانایی های شما و آرزویتان باشد. اگر هدف شما متناسب با خودتان نباشد و درست انتخاب نشود باز دچار بی انگیزگی در زندگی می شوید. 2-زندگی کردن در آینده و گذشته: بعضی ها هدف دارند اما مشکلشان این است که یا در آینده زندگی می کنند یا در گذشته و در ذهن خودشان یا در رویای خوشی که ساخته اند زندگی می کنند یا در مشکلات و شکست های گذشته خودشان غرق شده اند و اکنون را از دست می دهند و هر روزشان تکرار بی فایده همین موضوع است. زندگی در گذشته و آینده هیچ سودی برای ما ندارد ،ما باید از گذشته فقط درس بگیریم و از آینده یک چشم انداز و یک هدف انتخاب کنیم و با کوله پشتی پند از گذشته و عینک چشم انداز آینده در حال قدم برداریم،چیزی که گذشته، گذشته . اگر واقعا می خواهید با انگیزه و شاد زندگی کنید این جمله را در زندگیتان سرلوحه قرار دهید” چیزی رو که نمی‌تونی عوض کنی رهاش کن”. گاهی اوقات باید به این فکر کنی که الان من نفس می‌کشم زنده ام و هدفی دارم برای رسیدن و پایی برای رفتن این یعنی زندگی. پس دوست من همین الان مشکلات گذشته را در یک برگه بنویسید و درس ها و پندهایی که برای شما داشت را از آن برداشت کنید سپس آن برگه را به دور بیندازید و گذشته را فراموش کنید و در برگه ای دیگر اهدافتان را برای آینده بنویسید و در حال برایش برنامه ریزی کنید و قدم بردارید.3-مقایسه های نادرست: دام دیگری که درآن زیاد گیر می کنیم مقایسه های نادرستی است که ما را دچار بی انگیزگی در زندگی می کند. خودمان را با افراد دیگر مقایسه می کنیم و بدتر از همه اینکه درون خودمان را با بیرون افراد مقایسه می کنیم و این باعث سرخوردگیمان می شود. شرایط زندگی ما انسان ها و اینکه در چه جایی و چگونه بزرگ شده ایم بسیار متفاوت از همدیگر است پس هیچ‌وقت مقایسه نمیتواند کار عاقلانه ای باشد.4-مثبت گرایی افراطی: مثبت گرایی خیلی خوب است اما اگر بیش از حد باشد ما را از واقعیت ها دور می کند و زمانی که با یک واقعیت روبرو می شویم که نمی‌شود از آن هیچ‌گونه تعبیر مثبتی کرد و خودمان را در یک شکست احساسی می بینیم این موضوع باعث می شود بصورت مقطعی دچار بی انگیزگی در زندگی خود شویم. اگر شما اینگونه فکر می کنید که هیچ آدم کلاهبرداری وجود ندارد و راحت به همه اعتماد کنید و اگر کسی از اعتماد شما سواستفاده کند ضربه احساسی بدی می خورید و همین ضربه شما را تا مدتی بی‌حوصله ،ناراحت و بی انگیزه می کند. شما باید به جای مثبت اندیشی محض، قوی اندیش باشید یعنی هم مثیت را ببینید و هم منفی را اما تمرکزتان روی قسمت مثبت ها باشد و بدانید در هر اتفاقی مثبت و منفی را با هم ببینید و کمی واقع بینی داشته باشید.5-ایده آل گرایی افراطی: اینکه همیشه انتظار شرایط عالی و اتفاقات عالی را داشته باشید باعث می شود کمی دچار سردی و بی انگیزگی شوید چرا که گاهی اوقات شرایط همیشه برای ما عالی پیش نمی رود و اگر ما برای چنین شرایطی آماده نباشیم به شدت در ذوقمان خواهد خورد و دچار بی انگیزگی در زندگیمان بصورت مقطعی می شویم. اگر شما انتظارتان از خودتان بیش از حد باشد به شدت به مشکل برخورد خواهید کرد و حالتان بد خواهد بود چرا که هیچوقت از خودتان راضی نیستید و این حال بد، شما را بی انگیزه می کند. شما باید توقع و انتظارتان از خودتان معقولانه باشد، و همه چیز را بصورت ایده‌آل نخواهید ،همیشه تلاشتان را در زندگی انجام دهید و نتیجه هرچه شد بپذیرید، توقع شما باید از تلاشتان باشد آن هم در حد معقولانه نه از نتایج و این را باید بپذیرید که گاهی شرایط دست ما نیست که کنترلش کنیم.6-نداشتن خود باوری: نداشتن خودباوری در زندگی باعث می شود شما در زندگیتان هیچ کاری نتوانید انجام دهید چرا که اصلاً خودتان را قبول ندارید و مثل یک آدم افسرده گوشه گیر می شوید. خودباوری برای شما اعتماد به نفس می آورد و به شما نیرو می دهد رو به جلو حرکت کنید، اولین قدم شما در هرکاری داشتن خود باوری است ،شما باید خودتان را باور کنید که بتوانید هدف انتخاب کنید و در جهت رسیدن به آن قدم بردارید. 7-محیط نامناسب: محیط نقش بسزایی در حال ما دارد، باید محیط و اطرافیانی برای معاشرت انتخاب کنیم که در راستای اهداف ما باشند و همچنین از شور و نشاط کافی برخوردار باشند . حالات انسان بر همدیگر تاثیرگزار است اگر دوستان ما افسرده باشند ما هم افسرده خواهیم شد ،پس مراقب انتخاب هایمان در دوست و محیط باشیم. 8-انباشتگی ذهنی : زمانی که در ذهنمان مسائل زیاد حل نشده ای باقی مانده اند و روی هم انباشته شدند کم کم دچار هنگ می شویم و بعد تا مدتی خلع سلاح میشویم خودمان را مثل ماشینی که یاتاغان زده و مدتی بی حوصله و بی انگیزه می شویم و دچار کلافگی و اعصاب خوردی هستیم ،حتما این مورد را تجربه کرده اید. یک کاغذ بردارید و تمام کارها و برنامه هایتان را در آن بنویسید و با یک زمانبندی مناسب برنامه ریزی کنید و به ترتیب تکلیف هر کدام را روشن کنید و سریعاً خودتان را از این حال خارج کنید. 9-فاصله گرفتن نقطه بالقوه از نقطه بالفعلتان: نقطه بالقوه یعنی توانایی های شما یعنی اینکه شما فکر می کنید می توانید به چه هدف های بزرگی برسید و نقاط بالفعل یعنی چیزی که الان هستید و زمانی که فاصله این دو از هم زیاد میشوند به شدت دچار بی انگیزگی در زندگی میشوید.هدفتان را کوچک کنید و در جهت رسیدن به آن اقدام کنید و بعد به هدف بعدی فکر کنید. 10-شکست در تغییر: خیلی اوقات ما تصمیم می گیریم که در زندگیمان تغییراتی ایجاد کنیم و عادت های جدیدی در زندگی خودمان به وجود بیاوریم و در این کار شکست می خوریم و این شکست ها باعث می شود که خودباوریمان را از دست بدهیم و خودمان را بی عرضه بدانیم و دچار سردی می شویم و هر موقع تصمیم به تغییر در زندگی می گیریم این تجربه ها به ما یاد آوری می کنند تو نمی توانی بشین سرجات و باز بی انگیزه میشویم. اشتباه این دسته از عزیزان این است که می خواهند چندین مورد بزرگ را با هم تغییر دهند و اینگونه تمرکزشان را از دست می دهند و نتیجه ای هم نمی گیرند. برای تغییرات پایدار باید کم کم و با تمرکز شروع کرد و بعد به سراغ عادت بعدی برویم و این را هم بدانیم شکست در این زمینه امری طبیعی است چرا که عادت های قبلی ما طی زمان زیادی به وجود آمده اند و زمان می برد که تغییر کنند و اگر شکست خوردید سرد نشوید ودوباره ادامه دهید انقدر این کار را تکرار کنید تا تغییر شما پایدار شود. در آخر اینکه زندگی در این دنیا کوتاه است ندانسته و با غفلت لحظه های خودتان را هدر ندهید. با کسب آگاهی و مهارت از زندگی خودتان نهایت استفاده را بکنید.
و اما در ارتباط با تشخیص اینکه دچار افسردگی یا مشکل دیگری شده باشید نیاز به بررسی دقیقتر وجود دارد و با یک یا دو نشانه نمی توان تشخیص داد؛ بنابراین به شما توصیه میکنم اگر با مطالعه مطالب بالا و به کارگیری آن، حال روحیتان تغییری نکرد از یک مشاور یا روانشناس متبحر در این زمینه کمک بگیرید. پایدار و پیروز باشید.

تجربه شما

اولین نفری باشید که نظر میدهید
login captcha